👆🏻 البته از این طرف کنجکاو بودم بدانم دلیل دشمنی برخی با قرآن و اسلام چیست و درنهایت بهترین روش برای رسیدن به اطمینان را در این دیدم که بدون تأثیر از نظرات موافقین و مخالفین، خودم مستقل و آزاد، حقیقت را پیدا کنم که خوشبختانه وقتی وارد تحقیق شدم، حقیقت آن‌قدر روشن بود که جای کوچک‌ترین تردیدی را برایم باقی نگذاشت و من سعی می‌کنم در آینده نتایج شیرین و جالب این تحقیق را به کتاب اثبات خدا، دین و مذهب خردمندانه اضافه کنم. نوشتید «الان تأسف میخورم که چرا اون موقع با شجاعت نرفتم دنبالش تا به جواب برسم». مخاطبانی که نمی‌‌دانند شما چند سال دارید شاید خیال کنند که منظورتان از «آن موقع» مثلاً ۶۰ یا ۷۰ سال پیش است درحالی‌که اگر این‌گونه هم می‌بود و شما یک خانم پا به سن گذاشته مثلاً با سن ۱۱۰ سال هم می‌بودید بازهم طبق تجربه‌‌ی گفتگوهای طولانی نگارنده با افراد پا به سن گذاشته، خیلی راحت به شما می‌گفتم هنوز دیر نشده است و شما هم می‌توانید با اطمینان کافی به پاسخ قانع‌کننده برسید درحالی‌که عکس پروفایل و صوت ارسالی‌تان، نشان می‌دهد شما هنوز در سنین ابتدای جوانی و حتی احیاناً نوجوانی هستید! بنابراین امیدوارم با توضیحاتی که گذشت این حقیقت روشن شده باشد، سؤالاتی که برای شما پیش آمده، می‌تواند برای هر انسان عاقلی که به دنبال یقین و اطمینان است نیز پیش بیاید که نه‌تنها ترس از این پرسش‌‌های منطقی، کاملاً بی‌معنا و ناشی از تصورات اشتباه خود فرد است، بلکه برعکس تلاش برای یافتن پاسخ به چنین سؤالات زیربنایی، سبب رشد و شکوفایی عمیق استعدادهای انسانی می‌شود و او را -اگر صداقت داشته باشد- به اطمینان ثابت و شیرینی خواهد رساند، اطمینانی که کمک می‌کند تا غم و استرس‌های زندگی خود را همان‌طور که آرزو دارد از اساس مدیریت نماید. ۵- برای درک بهتر موضوع، تصور کنید اگر شما به جای این‌جانب بودید (یعنی شما نیز مانند من با برنامه‌ریزی و به‌صورت آهسته و پیوسته تلاش می‌کردید تا پاسخ سؤالات به حق خود در مورد خدا و دین را با روش صحیح و به‌مرور پیدا کنید تا به آرامش واقعی در زندگی فردی و اجتماعی برسید) و از این‌طرف، اگر من جای شما بودم (یعنی عوض اینکه به دنبال پاسخ سؤالات خود می‌رفتم، دست روی دست می‌گذاشتم و باعث می‌شدم که این سؤالات، تبدیل به شبهه و سپس شک آزاردهنده شوند)، در این صورت هیچ بعید نبود که من نیز مانند شما به دلیل فشاری که خودم باعث و بانی‌اش بودم، با گله و ناراحتی می‌نوشتم: «اصلاً خدا چیه؟ چیه که من با یه شک کوچیک بهش به اینجا رسیدم؟ مگه نمیگه مهربونه. بابا کو؟؟؟ منکه هیچی نمیبینم»! درحالی‌که بر اساس توضیحاتی که گذشت، هم من، هم شما و هم برخی مخاطبانی که در حال مطالعه این سطور هستند می‌دانیم که مسلماً شما با یک شک کوچک به اینجا نرسیده‌اید، بلکه همان‌طور که خودتان اذعان نمودید در پیدا کردن پاسخ سؤالات منطقی خود در مورد خدا و قرآن، بی‌جهت ترسیدید و بیش‌ازاندازه تعلل کردید و از مسیر صحیح حرکت نکردید؛ که همین باعث شد یک فرصت عالی، تبدیل به یک تهدید مخاطره‌آمیز و نگران‌کننده شود و یک سؤال منطقی که به ذهن هر انسان آزاده و حق جو نیز می‌تواند خطور کند، به هیولایی به نام شک، غم و استرس تبدیل گردد؛ نگرانی‌هایی که حاصل مواجهه‌ی شتاب‌زده و هراس آلود با سؤالات به‌حق است که به‌هیچ‌وجه نافی مهربانی خداوند نیست و یک انسان منصف می‌پذیرد که در این شرایط شایسته است به‌جای گله از خداوند مهربان، از خودش گله کند که چرا با برخورد غیرمنطقی با یک سؤال، فرصت‌ها را یکی بعد از دیگری از دست داد و با دست خودش شرایط را برای خویش سخت نمود! البته تردیدی نیست که شما و افرادی که در موقعیت شما هستند ماهی را هر وقت از آب بگیرید، تازه است و هیچ‌وقت برای عالی شدن دیر نیست و شما نیز می‌توانید این تهدید را به فرصتی بسیار شیرین و بزرگ در زندگی خود تبدیل کنید؛ همان‌طور که من برخی افراد را می‌شناسم که توانستند در شرایط بسیار سخت‌تر از شما به این هدف ارزشمند دست پیدا کنند، افرادی که ناامیدی سراپایشان را گرفته بود اما در نهایت به سلامت از این پیک خارج شدند و به اطمینان کافی رسیدند. اجازه دهید از فرصت استفاده نموده خاطره‌ای قابل تأمل و تا حد زیادی عجیب از یک خداناباور (آتئیست) را برایتان تعریف نمایم تا بیشتر معلوم شود که چگونه برخی به‌جای مواجهه‌ی خردمندانه با یک سؤال یا شبهه‌‌ -که گاهی بیشتر شبیه شوخی است- به جای اینکه چند لحظه فکرشان را به کار بیندازند، همان شبهه را به یک فاجعه‌ی بزرگ و دنباله‌دار در زندگی‌خویش تبدیل و کام خود و نزدیکانشان را تلخ می‌کنند! ادامه در قسمت بعدی. 📝 @esbatekhodavand