هزار جور میشود که قصه را نگاه کرد سپیدِ صبح دید یا که نه روایت از شب سیاه کرد روایتی ز وحشت و خرابی و هزار کشته می شود نوشت و گفت و داد زد و آه و ناله کرد: که وای وضعیت خراب هست و بد و نا امید شد وَ گفت: تمام شد دگر تمام شکست خورده ایم و آه رسید قصه مان به سر و میشود نگاه کرد جور دیگری به شرط آنکه شست چشم را و دید که نه، خدا قرار داده است مقدرات را طور دیگری بیا نگاه کن ببین ببین هزار باره قصه های دردمند فتح را ببین چه غزه شاعرانه گشته است تو گو حوالت زمانه گشته است و عرش سمت قدس گمان کنم روانه گشته است و سنگ ها برای دشمن خدا به حکم ما رمیت اذ رمیت درون مشت پیر یا جوان، وَ یا که کودکی شدست هر کدام موشکی ببین چه سنگ های غزه شاعرانه اند چه بت شکن شدند و چه پیمبرانه اند ببین چطور قدس باز قبله گشته است چه حج دیگری رقم زده خدا که حاجیان غزه رجم میکنند غاصبینِ قدس را بیا ببین خلیل را که بچه هاش را در این مسیر میکند فدا خلیل غزه گرچه در میان خون و آتش ست ولی تمام قد در این بهشت لاله ها خوش ست ببین که مادران برای کودکان به جنگ با سراب صهیونیسم رفته اند و هاجرانه محض جست و جوی آب سعی می کنند چقدر با صفاست مروه و صفایشان و این مسیر فاطمی و زینبی ست عجب شبی ست عجیب قدری است قدر درک ناشده ز آسمان هزار درب وا شده نزول کرده اند پشت هم ملایکه، و روح ببین که ایستاده اند مادرانِ استوار همچو کوه چه با شکوه و رو به سوی قدس قیام می کنند به ملایکه سلام می کنند خبر دهید بزمی است میان کربلای غزه بزم عاشقانه است چقدر قصه هاش فاتحانه است ولی کجاند راویان فتح او؟! کجاست مرتضای قصه هاش؟! گمان کنم جواب آن، من و توایم و هر کدام یک روایتیم بیا روایت خودت ز غزه باش و بذر عشق را میان مردمان به قدر خود بپاش آبان/۱۴۰۲ @esharenakhana