سر گشته ای و چشم تو این حد نگران است دنبال چه ای؟ صورت معشوق عیان است در سرد زمستان که درختان به قنوتند انگشت اشاره به خدایی به نشان است هی رنج زمین دیده ای و رنج کشیدی تقصیر کسی نیست،... که این دردِ زمان است ای برِّه که از گرگ چنین واهمه داری راحت به چرا شو که حوالیت شبان است گر محتسب راه شدی راه رها کن کاین راه تمامش بری از سود و زیان است ما فتنه گری کرده و هی جور کشیدیم از جور، گِله نیست که جرم خودمان است چوپان ز چه نالی بنوا از دل جان نی که سِر، به زبان نیست و در سینه نهان است اسفند /۱۴۰۲ @eshareNakhana