حوالت گویی در شعر آوینی ۶)هر چه می کشیم از این دو گانه هاست(ظاهر و باطن راست و چپ ، فیزیک و متافیزیک و...) که مرجع نزاع همینجاست و گمان کنم از جایی این دوگانه ها پیش آمد که پای آدمی عقب کشیده شد. پای انسان که وسط باشد خود به خود دوگانه منتفی میشود و آنگاه که پای دو گانه ها وسط باشد این انسان است که منتفی میشود. وقتی ما به معنای واقعی کلمه به انسان ها نگاه کنیم پس مثلا به نحو مبتذل سیاسی او را راست و چپ نمیکنیم و در موردش تصمیم نمیگیریم و از پیش حکم صادر نمیکنیم. از خاطرمان رفت که این انسان است که میتواند قصه ی چیزها را بگوید و به آنها معنا ببخشد و این اوست که می تواند چیزها را به اوج عزت یا به قعر ذلت ببرد و مگر سگ اصحاب کهف نبود که وقتی کنار معتکفین غار قرار گرفت قرن ها قصه اش ادامه پیدا کرد وگر نه حیوان به خودی خود که تاریخ و قصه ای ندارد این ادم است که میتواند شاعر باشد و شاعرانه به چیز ها رنگ و بو و معنا دهد قصه های کلیله و دمنه در کذشته یا در همین تاریخ امثال تام و جری و... مانند آن ، آنجایی جان و زبان پیدا کردند که انسان به آنها نگاه کرد @esharenakhana