ازدحام عشق
صدا که پیچید، جمعیت متفرق شد. تنِ واحد زوار، تکه تکه شد. اربا اربا. مثل اعضای بدن "او". یک نفر می‌گو
و الکاج... ما الکاج... و ما ادراک ما الکاج؟! آمبولانس‌ها جیغ می‌زنند و می‌روند و می‌آیند و حامل مجروح می‌شوند. مجروح‌ها که شاید هم شهید باشند، افتاده‌اند روی زمین. سر بعضی‌هاشان، سرچشمه‌ی خونی‌ست که به خاک شرف داده. زوار دنبال پدر، مادر، و حتی بچه‌شان می‌گردند. مامورها مردم را هدایت می‌کنند سمت جنگل. جنگل قائم را سال‌ها پیش کرمانی‌ها کاشتند. بزرگ‌ترین جنگل دست‌کاشت ایران. و از کجا می‌دانستند کرمانی‌ها، قرار است امروز لباس آب شده و موی سوخته و اعضای بدن شهدا روی سرشاخه‌ی کاج‌هاشان بیفتد، نه روی زمین... سلام بر کاج. سلام بر آن درخت مفتخر به طالع مسعود خویشتن‌‌‌... 🖋♣️ 🥀 @ezdehameeshgh