سلام.وقتتون بخیر.اگه بخوام از سفرمون واستون بگم که خداروشکر همه چیز گل وگلاب بود ومثل همه ماهم یه راه رفتن زیر بارونی داشتیم ویه شب بیداری و آموزشای فوق العاده.اگه بخوام از سختی های زندگی و دستگیری خدا بگم چی بهتر از این که تو این چهار سال زندگی مشترک خدا دستمونو گرفته و هیچ سختی بزرگی نداشتیم.من وهمسرم سه ماه مونده به کنکورم عقد کردیم.البته به اصرارایشون!من که میدونستم دیگه بعدعقد درس بی درس😁تا اونموقع خیلی درس میخوندم ولی بعدش هیییییچ.تا دو روز مونده به کنکور.این دو روز آخرو نشستم بکوب خوندم.خییلی استرس داشتم و یه جورایی مطمئن بودم قبول نمیشم.ولی لحظه شیرین وقتی بود که انتخاب رشته کردم و همون رشته و دانشگاهی که میخواستم اونم روزانه قبول شدم.الآنم باوجود یه پسر شیطون دارم درسمو میخونم.لحظه شیرین وقتی بود که صورت ماه پسرمو دیدم.لحظه شیرین وقتی بود که با یه عالمه زن و شوهر جوون مثل خودمون رفتیم مسافرت.‌میگن مهمترین چیز تو سفر همسفره ما همسفرایی بهشتی داشتیم.تلختیه زندگیم هم وقتی بودکه از طرح مادرانه خبردارشدم و افسوس خوردم که پسرم فقط هفت روز زودتر دنیا نیومد☺️ ازخدا میخوام همیشه زندگیاتون شیرین باشه.مرسی که وقت گذاشتین❤️ @ezdevaj_daneshjoei_yazd