eitaa logo
ستاد ازدواج دانشجویی استان یزد
34 دنبال‌کننده
18 عکس
1 ویدیو
0 فایل
کانال رسمی ستاد ازدواج دانشجویی استان یزد (حاوی اطلاعیه های همایش ها، خدمات و برنامه های متنوع ویژه زوجین دانشجو)
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی ازخاطره های خوب دوران متاهلیم👫 سفرمشهد دانشجویی بود که از قضا مصادف شد با روز تولدم 🎉وهمچنین روز زن یادش بخیر دوتایی باهم رفتیم حرم بارون شدیدی میومد برگشتنی چایی داغ ☕️گرفتیم توبارون باهم خوردیمو از زندگیمون ازایندمون میگفتیمو میخندیدیم همون وقت همسرم اصرار کردن و رفتیم شیرینی فروشی یه کیک خوشکل🎂 گرفتیمو رفتیم اتاق ولی همینکه فش فش هارو روشن کردیمو دود بلند شدیم دیدیم صدای درمیاد مام تعجب کردیم که اینجا که کسی مارو نمیشناسه کیه درمیزنه که دیدیم بله بخاطر دودی که تواتاق پیچید وحسگرایی که تواتاق بودمسولای هتل فکر کردن اتش سوزی شده خلاصه بعدش شروع کردیم به خوردن کیک ولی از اونجایی که کیک بزرگ بود وما تمام سعیمونو کردیم تمومش کنیم🥵 ولی تلاشامون بی سرانجام موند وروز اخر دادمیش به خانومایی که اونجا کار میکردن .منو همسرم عقدمونم تصمیم گرفتیم مشهد بگیریم وخیلی برکت داشت توزندگیمون واینکه بعد اون مشهد بازم امام رضا طلبید و درست زمانی که هم ولادت حصرت زهرا وهم تولد خودم بود افتاد این تولد بهترین تولدعمرم بود یکی ازبهترین روزایی که با همسرم دوتایی اونم توجمعی که همه مثل هم بودیم وشاید اغراق نباشه که بگم یه مشهد تکرارنشدنی بود برامن @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سفر مشهد ما همیشه پرماجرا بوده،ما تو دوران عقدمون چند باری مشهد رفتیم و قشنگترین چیزی که از دوران عقدمون داریم همینه که آقا ما رو چند بار طلبید،منو همسرم تو دوران عقد از هم دور بودیم و این مشهد علاوه بر لذت خودش برای مایی که ماه به ماه همو نمی دیدیم لذتی صدبرابر داشت،چون قرار بود چهار روز کامل کنار هم باشیم اونم کجا؟؟مشهد!!!جای که آرامشی نگفتنی داره. به ما که خیلی خوش گذشت از حال هوای زمستونی توی حرم گرفته،تا سلفیای قشنگمون تو حرم بارونی با اون چادرای سفیدی ک قشنگترین هدیه همسفر تا بهشت بود،حال هوای 22بهمن تو خیابونا،زمزمه اهنگ های انقلابی ،فیلم دیدنمون تو هتل،اون جشنه آخر که تدارک دیده بودن که عالی بود. ما با ماشین خودمون رفته بودیم،موقعی که داشتیم برمی گشتیم چقد جاده ها یخ بسته بود راه ها بسته بود،همش با استرسو با توکل به خدا و امام رضا با اون وضعیت جاده ها خداروشکر به سلامت رسیدیم.تک تک خاطره های اون سفر چه تلخ(چون سر یه قضیه ای منو همسرم ی بحث کوچیکمون شد و یه چند ساعتی با تلخی گذشت بهمون) چه شیرین چه با استرس شده جزء قشنگترین خاطره های دوران عقد ما از همسفر تا بهشت. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
↜✿زینـஜξγπΩβـب هسدم✿↝, [༢༣.༡༢.༡༩ ༠༢:༤༣] دلنوشته من راجع به ثبت نام ازدواج دانشجویی و طلبیده شدنمونه که همچی خیلی عجیب پیش رفت😔😭 من خیلی خیلی منتظر این سفر بودم... وقتی ترم آخر دانشگاهم عقدکردم ودوستام از ازدواج دانشجویی که رفته بودن تعریف میکردن ومیگفتن فوق العادس عاشق این سفر شده بودم.میگفتم خدایا ینی میشه ماهم بریم؟😥 پی گیر ثبت نامش شدم وآرزوم بود ماهم بریم چون میگفتن باهمه سفرای مشهدی که آدم توعمرش میره فرق داره همه حسا وتجربه هاش قشنگه..اینقد ذوق داشتم که وقتی مدارکما تحویل دادم به دانشگاه به همه فامیلای خودم وهمسرم گفتیم ک داریم میریم وخلاصه همه رو باخبرکردیم😁..اما متاسفانه بعد یه مدت مسئول دانشگاهمون گفت فعلا وقت ثبت نامش نیست وشماهم چون فارغ التحصیل میشید دیگ نمیتونید...خیلی خیلی ناراحت شدم اشکم دراومد آخه همچی داشت جور میشد..دلم شکست😔...گفتم امام رضا من آرزوم بودبرم... اینقد ذوق داشتم اینقد دلم میخواست..اونم دوتایی باهمسرم...چون سفر دونفره مشهدتوعقد نرفته بودیم...ولی خب دیدم معلومه قسمتمون نیست...اینقد توفکر ازدواج دانشجویی بودم که چندماهی نگذشته بود که ناخداگاه از طریق یکی ازدوستان که توستاد ازدواج دانشجویی بود واین ماجرا رو براش توضیح دادم وگفتم من امید زیادی داشتم ولی ناامیدم کردن ودیگه نمیتونیم بریم گفت میتونیدعزیزم.هنوز دیر نیست شما باید بعنوان جامانده های سال قبل ثبت نام کنید وگفت ثبت نامش در آذرماه هست وچندماه دیگ ثبت نامش هست فقط حواست باشه که زمانش نگذره وفراموش نکنی...دل تو دلم نبود گفتم ینی میشه که بشه...اینقد دوسداشتم اینقد آرزوم بود برم که خدا میدونه فقط... قسمت شد باهمسرم اربعین رفتیم کربلا اونجا با گریه ازامام حسین زیرقبش که میگن دعاها مستجاب میشه ازته دلم خواستم قسمتمون کنه بریم ازدواج دانشجویی مشهد...میدونستم امام حسین هوامو داره..منتظر آذرماه بودم..یکی دوماه که گذشت متوجه شدم وقت ثبت نامه وثبت نام کردیم وخداروشکر همه چی حل شد...اونم با امیدی ک داشتیم که اینکه امام رضا هیچوقت دلمون رو نمیشکنه ودقیقا یک هفته قبل عروسیمون که (مصادف بود باولادت حضرت زهرا)مشرف شدیم مشهد وبسیار عالی وخاطره انگیز بود این سفر.ما اواخر بهمن پارسال مشرف شدیم ...و جزء بهترین سفرای زندگیمونه...هدیه های قشنگشونم یه چادر سفید بودویه قران زیبا که ازشون استفاده میکنم مخصوصا چادرش که همه نمازام رو بااون میخونم وشده چادر نمازم و همه اونایی که زحمت کشیدن برای این سفر دعا میکنم مخصوصا رهبر گلمون رو.... خاطره تواین سفرم زیاد داشتیم مثلااینکه یه شب که از حرم برمیگشتیم وهوا برفی بود هوس ذرت مکزیکی وبستنی کردیم رفتیم گرفتیم وتوراه هتل میخوردیم به همسرم گفتم شما برو جلوتر منم میام پشت سرت که پامو جای پات بذارم...خلاصه خیلی راه نرفته بودیم که من رو برفا یهوسُر خوردم وافتادم ولی همسرم به راهش ادامه میدادو متوجه نشده بود😁 ویکم که رفت دید صدای من نمیاد وبرگشت و....منم جاتون خالی مرده بودم از خنده وقتی همسرم اومد بهش گفتم ولی من خیلی حواسم بود که خودم اگه طوریم شد ولی ذرت مکزیکیم که عاشقش بودم هیچ صدمه ای نبینه😂 واقعنم جالب بود ظرف ذرت پر بود وهیچیش نریخت ولی خودم همه لباسام کثیف شدن😂 ان شالله قسمت همه دوستان بشه این سفر...واینکه کاش دوباره تکرار میشد.... @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام و خسته نباشید پارسال ۲۲بهمن تاریخی بود که با همسرم انتخاب کردم از اونجایی که شنبه ۲۰بهمن تعطیل بود و ۲۲ بهمن تعطیل بود گفتم بهترین زمان برای مسافرت هست و نباید مرخصی زیاد گرفتم دلم نیومد خانواده شوهرم و خانواده خودم همراشون نکنیم و همه باهم بریم مشهد بهشون گفتیم و گفتن هتل و بلیط قطار بگیرین همراتون میایم ۱۰بهمن رفتم سراغ بلیط گرفتن اما بلیط ها خیلی هاش تموم شده بود و ما تعدامون ۱۰نفر بود هر تاریخی برای دو سه نفر خالی داشت خلاصه نشد دو روزه بلیط بگیریم و بریم دیدیم تاریخ ۱۹دهم برای رفت خالی هست و تاریخ ۲۴برای برگشت خانواده گفتن دو روز میرین هتلی که دعوتین باقیش میاین پیش ما گفتیم باشه خلاصه ۱۹دهم حرکت کردیم ۴صبح ۲۰بهمن رسیدیم مشهد رفتیم هتلی که خانوادمون گرفته بودن اتاق گفتن ها ساعت ۲تحویل میدیم تا ۱۲رو مبل های هتل خشک شدیم و خوش بودیم برای فردا ، فردا اون روز ساعت ۱۰رفتیم هتلی که دعوت شده بودیم تا ساعت ۱۲نشستیم گفتن جا نیست ماشین سوار بشین بریم یکی دیگه هتل وقتی رسیدیم گفتن شناسنامه هارو بدین تا ساعت ۲ظهر نشستیم گفتن ناهار بخورین تا اناق ها خالی بشه ناهار تموم شد گفتن جا نیست بریم هتل دیگه من و همسرم داشتیم می رفتیم که شناسنامه هامون بگیریم گفتن جا برای یک نفر خالی شده اما باید صبر کنید تا اتاق تمیز کنن نشستیم تا ساعت شد یک ربع به ۴ رفتیم تو اتاق دیدیم اتاق ۷نفره بهمون دادن اومدیم استراحت کنیم گوشیم زنگ خورد گفتن اماده باشید ساعت۴حرکت سمت حرم هست و همسرم خیلی خسته بود زورکی همراش کردم همون روز غذای حرم امام رضا گرفتیم بردیم پیش خانوادمون و همه باهم خوردیم و کل مراسم ها رفتیم و کلی خوش گذشت و بهترین تجربه بود @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام راستش شش ماهي بود فارغ التحصيل شده بودم ولي كارت دانشجويم رو تحويل نداده بودم كه بتونم تواين سفر شركت كنم-آخه از اينواون تعريفش زياد شنيده بودم و هنوز مجرد بودم، بالاخره ازدواج كردم و ثبت نام كردم راستش چون اول ازدواج مون بود ، اگه ميخواستم اينجور سفري هزينه خودم برم نميتونستم بعداز ثبت نام مامان و بابا كه ،چهارسالي بود مشهد نرفته بودن ،گفتن ماهم همراتون ميايم من مرتب به خواهرم كه اونم تازه عروس بود ودانشجو، ميگفتم توهم ثبت نام كن ولي شرايطش جور نبود. شايد باورتون نشه روز آخر ثبت نام بدون اينكه خودش خبرداشته باشه شوهرش ثبت نام روانجام داد وفقط من خبرداشتم. بين خودمون بمونه مادرم هميشه ميگفت من ماه عسل عروسيمون نرفتم اين مشهد شد ماه عسل منو همسرم،خواهرم وهمسرش،مامان و بابا😍😍😍 بهتراز اين نميشد. روزدوم سفر ولادت حضرت زهرا بود(روز زن)به همين مناسبت پدرم توهتل خودشون دوروز هم براما اتاق گرفتن كه بيشتر بمونيم و٦ تايي كنارهم باشيم.اين سفر تاابد درخاطرمون ميمونه @ezdevaj_daneshjoei_yazd
همیشه از تو نوشتن خوب و دل‌نشین بوده، همیشه نامت پر از رأفت بوده ،همیشه گفته‌اند آن‌قدر کریمی که قبل از اینکه ما دلمان تنگتان شود شما دلتنگمان می‌شوید بی‌آنکه روی سیاهمان را ببینید و قلب پرگناهمان. چقدر خوب است درگیر تو بودن و خو دادن دل به دیدار گنبد و بارگاهت. چقدر خوب است وقتی‌که از تلاطم روزگار خسته می‌شوم دلم بهانه می‌گیرد آغوش وصلت را، چقدر خوب که دارمتان. و این بار هم درست رأس زمان دل‌تنگی‌ام مرا طلبیدی آقای رئوفم.(السلام علیک یا علی بن موسی الرضا) سفر دانشجویی ما به مشهد مصادف بود با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) و روز زن ، همه جا چراغونی و خوشگل شده بود و خیلی کیف میداد با چادر سفید گلگلی و با این همه نوعروس وارد صحن و حرم شدن همه یه جور خیلی خاصی بهت نگاه میکردن و زائرای دیگه ازمون عکس و فیلم می‌گرفتن و تبریک میگفتن خیلی حس و حال خوبی داشت ،دعوت شدن دوتاییمون به مهمانسرای حضرتی هم یه حال دیگه داشت که برای اولین بار دوتایی رفتیم تو مهمانسرا و غذای حضرتی خوردیم، آقا ی چیز جالب یادم اومد اونشبی که برده بودنمون جشن، بیرون ک اومدیم پدرشوهرم زنگ زد رفتم از پله ها بالا و از همسرم دور شدم چون روم نمیشه زیاد جلوی کسی صحبت کنم و باید حتما راه برم دیگه از همه خیلی دور شدم و از همه، جای خیلی بالاتری بودم در حین سلام احوال پرسی کردن با پدرِهمسرم یهو صدای وحشتناکی اومد و من از جای خودم دررفتم(شوکه شدم و ترسیدم) و یه جیغ بلند کشیدم پدرشوهرم ترسیده بود گفت چی شده؟؟منم اینور اونور نگاه کردم گفتم هیچی تیر درکردن(همون آتیش بازی و نورافشانی که کردن اونشب) ولی خودم غَش خنده بودم😂 ،چیز جالب دیگه ای هم که تو این سفر به خاطر دارم و خاطره شد برامون این بود که تو راه برگشتنا اتوبوس پشت سریمون خراب شد و چقدر معطل شدیم تا درستش کنن، دیگه تا درست بشه منو همسری با گوشی همش فیلم دیدیم یه بچه ای هم بود تو ماشینمون ک کلافه شده بود و همش گریه میکرد خلاصه اونشب اوضاعی داشتیم .اینم از خاطره ما تو سفر دانشجویی همسفر تا بهشت😍🙈 @ezdevaj_daneshjoei_yazd
میخوام از یه لحظه شیرین که تو یکی از صحن های حرم امام رضا برامون رقم خورد بگم یه لحظه ی شیرین که برای همه ی عمر من و همسرم کافیه. ولی برای گفتن این لحظه باید از چند ماه قبلش شروع کنم تیر ماه پارسال از طرف دانشگاه مصاحبه قبول شدم برای طرح ضیافت رضوی اون موقع قرار بود وقتی برگشتم برام خواستگار بیاد مامانم گفت از امام رضا بخوا هرچی خیر پیش بیاد منم صبح روز اخر تو صحن نشسته بودم به قول خودم قشنگ با امام رضا درد ودل کردم که آقا خودت عاقبت به خیرم کن اواخرمرداد ماه عقد کردیم و همراه همسرم کمتر از یه ماه دوباره مشرف شدم مشهد وکلی تشکر کردیم از آقا ، چندین سال بود که آرزو داشتم اربعین پیاده روی برم کربلا و هر بار میگفتم خانواده ام میگفتن هر موقع ازدواج کردی برو خلاصه که اونجا از امام رضا خواستم و خداروشکر بعد چندین سال با همسرم رفتیم کربلا ، اونجا دوتا از دوستای همسرم همراه خانوماشونم امده بود ما که تو مسیر پیاده روی گهواره های که به نیت حضرت علی اصغر گذاشته بودن تکون میدادیم تقریبا همه گهواره هارو تکون داده بودیم و دعا میکردیم خدا فرزند صالح بهمون بده انقدر این کارو کرده بودیم که یکی از دوستای همسرم گفت: همه ی گهواره هارو تکون میدی سال دیگه بچه بغل میای ها ماهم میخندیدیم منکه میگفتم حالا کو تا ما بچه دار بشیم ..... خلاصه برگشتیم ایران و آذر ماه جشن عروسی گرفتیم و رفتیم سر خونه زندگیمون و بهمن ماه هم قسمتون شد ازدواج دانشجویی از قضا همون دوست همسرم که گفته بودن :(انقدر گهواره تکون دادی سال دیگه بچه بغل میای ) همرامون بودن! [ ] ما صبح زود رسیدیم مشهد و یکم بعدش تو هتل و اتاق مستقر شدیم برا نماز ظهر دوتایی رفتیم حرم اما دیر رسیدم و نماز جماعت تموم شده بود نماز اول رو که خواندیم به همسرم گفتم میخوام یه چیزی بگم منتظر نگام میکرد اما نمیدونم چه حس و حالی بود هر کاری کردم که خودم بهش بگم نتونستم و بهش پیام دادم که : عشقم بابا شدنت مبارک! و خیلی سریع بلند شدمو شروع کردم نماز خواندن پیامم رو که دیدی سر شو بلند کرد و نگام کرد و گفت راست میگی؟ و رو به گنبد کرد و گفت خدایا شکرت آقا ممنونم .دلم میخواس این لحظه تو حرم آقا ثبت بشه برامون و شد البته قبلش فهمیده بودم و دلم میخواس یه جور خاصی بهش بگم! وقتی همسرم به دوستش ماجرا رو تعریف کرد خندید و گفت دیدی آخر گهواره ها کار دستت داد. حالا دخترم دو ماه هست که به دنیا آمده درست شب اربعین اسمشم گذاشتیم رقیه خانم و حالا منتظر نشستیم تا طرح مادرانه بازم ببرنمون مشهد الوعده وفا @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام من واقامون از وقتیڪه عقد ڪرده بودیم دوبار مشهد رفته بودیم ولی مشهد ازدواج دانشجویی یه چیز دیگه بود☺️ تاریخ حرڪت ما 5 اسفند بود و از قضا ولادت حضرت زهرا(س) هم اونجا بودیم و باعث افتخارمون بود😊 اونجا وقتی با چادرای سفیدی ڪه بهمون داده بودن وارد صحن میشدیم، همه زائرا یه جور خاصی نگاهمون میڪردن واز ته دلشون برامون آرزوی خوشبختی میڪردن خییللی حس خوبی بهمون دست میداد 😄 روز آخر یه جشنی برگزار شد ونمایشگاه ڪتاب هم برپا ڪرده بودن ڪه از اوناییڪه ڪتاب میخریدن عڪس رایگان میگرفتن 😍من واقامون یه ڪتاب خریدیم و همونجا ڪنار دوچرخه قدیمی عڪس گرفتیم 🙈 توهمون جشن یه بحث ڪوچیڪی باهم ڪردیم وازهم دلخور شدیم ولی وقتی جشن داشت تموم میشد یه ڪلیپ گذاشتن ڪه داخلش خاطرات این سفر به یاد موندنی تو چند دقیقه برامون مرور شد و وقتی عڪسی ڪه تونمایشگاه ڪتاب ازمون گرفته بودن رو هم تو این ڪلیپ دیدیم ڪلی ذوق ڪردیمو دلخوریمون هم برطرف شد😊 توهمین سفر از امام رضا (ع) خواستیم خودش خرج عروسی وخونمون رو جور ڪنه وازش خواستیم بار بعدی ڪه میایم حرمش زیر یه سقف رفته باشیم وقتی برگشتیم شهرمون هیچ خبری از عروسی واینا نبود ولی به‌ طرز عجیبی فرداش همه چی درست شد وتاریخ عروسیمون مشخص شد وخونه ای ڪه قرار بود اجاره ڪنیم قراردادش بسته شد همه ی اینا به خواست امام رضا انجام شد😍🌸 واقعا سفر خوش و خاطره انگیزی برامون بود... دست تمامی عزیزانی ڪه این سفر رو تدارڪ دیدن درد نڪنه مخصوصأ رهبر عزیزمون🌸😊 @ezdevaj_daneshjoei_yazd
پیام ارسالی یکی از اعضای کانال راره مشرف بشیم به پابوس امام رضا.. خیلی وقته امام رضا رو زیارت نڪردم فڪرڪنم ۱۴.۱۵ سالم بود ڪه رفتم😊 واقعا ارادت خاصی به آقاا امام رضا دارم. .آرامش خاصی داره اون حرم و بااارگاه و.اون صحن و سرااا ..منو همسرم بعداز ڪلی اختلافو سختی مال هم شدیم من اصلا از سفری ڪه به زوجهای دانشجو هدیه داده میشه خبر نداشتم!!!😊..تا اینڪه یڪی از بچهای دانشگاه که با همسرشون مشرف شده بودن به من این خبرو داد.. از اردیبهشت تا الان ڪه دی ماه هست منتظر این سفرم. ڪه ڪاروان اسفندو انتخاب ڪردیمو قراره اسفندماه به پابوس امام رضا بریم😍 ..میدونمم خیلی سفرخوبی میشه ((: واقعا برام قشنگ بود ڪه چندتا جوون ڪه تازه بهم رسیدنو میبرن امام رضاا.. "درست اول زندگی".."درست وقتی ڪه میخای همه چیو بسپاری دست خودش" و زندگیتو بیمه ڪنی.امیدوارم امام رضا همه رو بطلبه و زیرسایه ائمه همه جوونا بتووننن زندگی خوبی با عشق و محبت داشته باشن😍🙏 ممنونم از این هدیه ڪه باعث خاطره ای خوش برای تازه عروسودامادهامون میشه🌺 @ezdevaj_daneshjoei_yazd
به نام حضرت عشق.سفرمشهد ما اولین سفر دو نفرمون با ماشین خودمون بود خیلی خیلی خوش گذشت، اماقبلش بگم برای انتخاب تاریخش خیلی استرس داشتم که چه تاریخ های می‌گذارند حدودا ساعت 1 بامداد بود رفتم تو سایت دیدم تاریخ ها گذاشتن سریع آقای همسر بیدار کردم که باهام تاریخ انتخاب کنیم خداشکر جاهم بود،ما سه روز زودتر از موعد حرکت کردیم که سفرمون بشه 6 روزه اول رفتیم سوئیت که گرفته بودیم روز3 پیوستیم به دانشجوها،هر روزش برامون شیرین تکرارنشدنی بود تو همین حین با دونفراز دوستان که شمالی بودن آشنا شدیم خیلی زن و شوهرعالی بودن هستن اونجا با هم ارتباط گرفتیم هنوز باهم ارتباطمون نگه داشتیم به برکت همون سفرمون،برای اولین بار غذاحضرتی خوردیم چه کیفی داشت بعدش زیر باران بدوبدو تا برسیم به سرویس هتل که آخرسر وقتی رسیدیم هنوز ماشین نیومده بود.شبش به دوستامون که باهام آشنا شده بودیم گفتیم بیان اتاق مون اون شب تکرارنشدنی بودبه برکت امام رضا همه چی عالی بود تو راه برگشتن به یزد چون تنها بودیم خیلی همسرم حرص خورد استرس داشت جاده بی نهایت وحشتناک بود برف تگرگ باران همه چیز باهم تجربه کردیم از طرفی سرمای سوزان تا بالاخره با هزار سختی رسیدیم. برای من خیلی سفری عالی بود انشاالله که امسالم طرح مادرانه اسممون دربیاد. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام ماه عسل زندگی مشترکمون و اولین سفر در آستانه هفتمین ماهگرد زندگیمان، مهمان آقای مهربانی ها امام رضا شدیم به دعوت اقا خامنه ای ... اولین و زیباترین سفر عمرمون به مشهد بود که با کاروان ستاد ازدواج دانشجویی در تاریخ ۵اسفند در جوار شهدای گمنام، با همدیگر تا بهشت همسفر شدیم، سفر زیبا و با برکتی بود... از زیارت دسته جمعی زوج های جوان تا برای اولین بار مهمان مهمانسرای اقا شدن... از راه رفتن زیر بارون و زیر چراغای رنگارنگی که برا تولد حضرت فاطمه صحن زیبای حضرت رو زیباتراز قبل کرده بود تا پیمان عاشقی که در قطعه ای از بهشت بستیم که تا ابد در تلخی و شیرینی زندگی کنار هم باشیم . پیشنهاد میکنم به زوجهای دانشجو که حتما از این فرصت که فقط یکبار رخ میده استفاده کنن. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام منو همسرم سفر ازدواج دانشجویی رو پارسال رفتیم راستش من اصلا از همچین سفری اطلاع نداشتم اما وقتی عقد کردیم نامزدم به من گفت که هر سال از سمت نهاد رهبری دانشجوهایی که ازدواج کردند رو میبرن مشهد( از اونجایی که نامزدم خیلی دوس داشتن زود ازدواج کنن و پیگیر بودن اینجور چیزا خیلی خوب تو ذهنش میموند 😍❤️چون یادش بود تو دوران دانشجویی خودش ددستاش با خانومشون این سفرو رفتن ) ما ۶ ماه بعد از عقدمون این سفر پرشور و هیجان رو رفتیم که از سرشار از عشق بود🥰 من حدود ۵ سال بود که طلبیده نشده بودم 😔 و بعد از ۵ سال همراه همسرم به لطف امام رضا و نهاد رهبری مشرف شدیم و واقعا لذت بخش بود من اونقدر ذوق داشتم برای این مسافرتمون که کادوی روز مرد رو بردم مشهد تا پیش امام رضا اون کادو رو تقدیم کنم😍❤️ هرچند زودتر از موقع خودش بود یه شب که منو نامزدم رفته بودیم بیرون برای خرید خیلی از هتلمون دور شده بودیم و مجبور بودیم تاکسی بگیریم ولی هی رفتیم جلوتر که نزدیکتر بشیم به هتل تا کمتر پول تاکسی بدیم اخه پولی برامون نمونده بود اونشب و دستمون حسابی خالی شده بود😂 که اونقدر غرق حرف زدن شدیم اصلا نفهمیدیم کجا رفتیم یهو دیدیم رسیدیم به یه خیابونی که ماشینا خیلی تند میرفتن و اصلا تاکسی تو خیابون نبود و هیچ کس هم نبود ادرس بگیریم ازش خودمونم که بلد نبودیم هیچ جارو😳🤪 من از یه طرف خندم گرفته بود که ما میخواستیم پول کمتر بدیم سر از کجا درآوردیم از یه طرفم ناراحت بودم چون نامزدم دیسک کمر داشت و نمیتونست خیلی راه بره و مجبور بود دوسه دقیقه یکبار بشینه بعد حرکت کنه😢😭 تو کل مسیر من فقط دنبال صندلی میگشتم که نامزدم بشینه و تو دلم هی غصه میخوردم و بغض کرده بودم یهو اشکم ریخت و تو دلم از امام رضا شفای نامزدمو طلب کردم اخه خیلی سخت بود توی جوونی عزیزترین کس دنیامو اینجوری ببینم 😢😔 تو همون حال و هوای خودم بودم که بارون گرفت و دوتامون مونده بودیم چیکار کنیم😂 مجبور بودیم کم کم راهمون رو ادامه بدیم و اونقدر رفتیم تا رسیدیم به یه چراغ قرمز و همون لحظه سوار تاکسی شدیم رفتیم هتل‌ وقتی رسیدیم توی اتاقمون ساعت یکونیم شب بود😱😜 و ما از شدت خستگی بدون اینکه شامی خورده باشیم گرفتیم خوابیدیم فردای همون روز دوتایی رفتیم حرم و چون روز آخرمون بود رومو سمت ضریح کردم و یه دل سیر گریه کردم چون دل کندن از اون مکان و اون لحظات زیبا واقعا سخت بود😔 اونقدر با امام رضا حرف زدم و درد دل کردم که ساعت از دستم در رفته بود...لحظه ی آخر به امام رضا گفتم این حال و هوارو ازم نگیره و زود ما رو بطلبه که از قضا توی سالگرد ازدواجمون هم ما رو طلبید و رفتیم مشهد😍😍😍😍 و اگه اما رضا باز هم قابل بدونه میخوایم همون تاریخ پارسال دوباره بریم پابوس امام رضا که قشنگی زندگیمون به لطف و محبت امام رضاست❤️❤️ @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام خاطره ی من برای پارسال هست.میخام یه خاطره متفاوت براتون تعریف کنم .وقتی خبر ثبت نام ازدواج دانشجویی شنیدم سریع رفتم ثبت نام کردم و من و شوهرم کلی خوشحال شدیم.همه مدارک هامون رو بردیم و انتخاب کاروان هم کردیم و بلیط هواپیما برای رفت و برگشتمون هم گرفتیم. اما خانواده من رسم مضخرفی دارن اینه که الان من توی دوسالی که عقد کردیم حتی یه شب کنار هم نخوابیدیم. و در دوران عقد حتی یه سفر دو نفره تنهایی نرفتیم فک میکردیم که خانواده من برا این سفر مشهد اجازه بدن و قبلش هم بهشون گفته بودیم ولی جواب محکم بهمون ندادن این شد که یه هفته مونده بود به تاریخ سفرمون به خانواده ام گفتیم و اونا نگذاشتن بریم.و این خاطره تلخی که از این دوران داشتیم و واقعا من شب و روزم رو با گریه گذروندم و همش به خودم میگفتم اخه چرا؟چرا این همه زوج می تونن تنهایی جایی برن ولی ما نمیتونیم .؟باورتون نمیشه چه حالی داشتم .و هیچ کس حالم رو درک نمیکنه .خیلی دلم شکست .خیلی..... پیشنهاد من به شما زوج های جوان که توی دوران عقد هستید اینه که قدر لحظاتتون رو بدونید ،قدر وقتایی که با هم هستید ،قدر شبایی که پیش هم هستید و تا صبح میگید و میخندید .قدر این زمان ها بدونید خیلی ها مثل من دوست داشتن یه دقیقه مثل شما باشن . متاسفانه دوران عقدمون به دلیل گرونی توی خونه سازی طول کشیده .برام دعا کنید که تا آخر سال بریم خونه خودمون تا بتونیم امسال تو ازدواج دانشجویی مشهدشرکت کنم. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
با سلام من و همسرم خیلی دوست داشتیم به یک سفر مشهد باهم برویم اما امام رضا نمیطلبیدند تا اینکه سال گذشته از دانشگاه یزد یک ترم به دانشگاه اردکان مهمان شده بودم و زیاد با دانشجوها آشنا نبودم اما یکی از هم رشته ای هایم که ک در حد آشنایی از او شناخت داشتم پیشنهاد داد که حتما به سفر مشهد دانشجویی بروم وقتی رفتم برای ثبت نام مسئول گفتند امروز آخرین روز ثبت نام هست و من را ثبت نام کرد تاریخ سفرما ۵ اسفند بود و از قضا ۷ اسفند روز زن ما در آنجا بودیم...وقتی به مشهد رسیدیم بعد از ناهار در مراسمی به ما چادرهای سفید دادند و سپس به حرم مطهر مشرف شدیم.وقتی همه ی زوج ها با چادر سفید وارد حرم شدیم و هر کدام از زائران به ما تبریک میگفتند و آرزوی خوشبختی میکردند و التماس دعا میگفتند حس و حال خیلی خوبی بود وقت غروب صدای نقاره به گوش میرسید همه از شادی اشک شوق میریختیم و خنده برلب داشتیم. در رواق حضرت زهرا(س)بعد از نماز یک سخنرانی و یک مولودی به خاطر ولادت حصرت زهرا(س) را برایمان انجام دادند که بسیار لذت بخش بود سپس همه به سمت سالن غذاخوری حضرت رفتیم و بعدازآن هوای حرم بارانی بود و پر از عشق فکر میکنم هیچ حسی بهتر از این نیست که با همسرت در هوای بارانی حرم امام رضا(ع)قدم بزنید و در روزهای آتی برنامه های بسیار آموزنده راا داشت که باعث میشد هر زوج با نتیجه گیری از سخنرانیها به برخی مشکلات خود پی ببرد و زندگی را برای خود شیرین تر کند در روز آخر هم به ما یک تبرکی و قرآن تبرک هدیه کردند و این شد بهترین سفر عمرما پیشنهاد میکنم همه ی دانشجوهای متاهل در این سفر خاطره انگیز شرکت کنند و از معنویات آن لذت ببرند و از دوست عزیزم که پیشنهاد رفتن به این سفر را به من داد و همچنین امام رضا(ع) که مارا طلبیدند کمال تشکر را دارم @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام.وقتتون بخیر.اگه بخوام از سفرمون واستون بگم که خداروشکر همه چیز گل وگلاب بود ومثل همه ماهم یه راه رفتن زیر بارونی داشتیم ویه شب بیداری و آموزشای فوق العاده.اگه بخوام از سختی های زندگی و دستگیری خدا بگم چی بهتر از این که تو این چهار سال زندگی مشترک خدا دستمونو گرفته و هیچ سختی بزرگی نداشتیم.من وهمسرم سه ماه مونده به کنکورم عقد کردیم.البته به اصرارایشون!من که میدونستم دیگه بعدعقد درس بی درس😁تا اونموقع خیلی درس میخوندم ولی بعدش هیییییچ.تا دو روز مونده به کنکور.این دو روز آخرو نشستم بکوب خوندم.خییلی استرس داشتم و یه جورایی مطمئن بودم قبول نمیشم.ولی لحظه شیرین وقتی بود که انتخاب رشته کردم و همون رشته و دانشگاهی که میخواستم اونم روزانه قبول شدم.الآنم باوجود یه پسر شیطون دارم درسمو میخونم.لحظه شیرین وقتی بود که صورت ماه پسرمو دیدم.لحظه شیرین وقتی بود که با یه عالمه زن و شوهر جوون مثل خودمون رفتیم مسافرت.‌میگن مهمترین چیز تو سفر همسفره ما همسفرایی بهشتی داشتیم.تلختیه زندگیم هم وقتی بودکه از طرح مادرانه خبردارشدم و افسوس خوردم که پسرم فقط هفت روز زودتر دنیا نیومد☺️ ازخدا میخوام همیشه زندگیاتون شیرین باشه.مرسی که وقت گذاشتین❤️ @ezdevaj_daneshjoei_yazd
بنام خدا سلام. من وآقام جزو جاماندگان سال قبل بودیم که سال قبل ثبت نام کردم ولی قسمت نشد بریم وقتی ثبت نام سال۹۷شروع به دفتر نهاد مراجعه کردم که گفتن باید اسمتون بنویسیم اگه قسمت بود خبرتون میدیم داشتیم نا امید میشیدیم که دفتر خبرمون دادن و امام طلبید وخیلی دوست داشتم به سفرازدواج دانشجویی برم چون خیلی تعریفش از دوستام که قبلا رفته بودن شنیده بودم و من وآقام هنوز مسافرت دوتایی نرفته بودیم که امام مهربانی کرد وما را طلبید و با اتوبوس راهی این سفر شدیم که با ۲زوج همشهری دیگه هم آشنا شدیم که آنها هم جزو جاماندگان بودند وقتی مشهد رسیدیم ابتدا رفتیم حرم وبه آقا سلام دادیم وهمراه ۲زوج همشهری به هتل رفتیم ‌و چادر نماز ونقل بهمون دادند که هنوزم هر وقت دلم برای مشهد تنگ میشه با آن چادر نماز میخونم☺️بعدازظهر همراه زوج دیگر به حرم رفتیم که همه خانم ها چادر نماز اهدایی به سر داشتن ولحظات زیبایی بود وعکس هایی که میگرفتن وبرای همه خاطره شد و دعاهایی که زوج می کردند.در رواق حضرت زهرا نماز خواندیم وحاج آقا ماندگاری صحبت های نابی برای همه کردن وغذای حضرتی که برای اولین بار قسمت من وآقام شد واقعا خیلی لحظات در این سفر خاص بود که شاید دیگر تکرار نشود دراین سفر من وآقام دعوا هم کردیم که به لطف به امام زود آشتی کردیم وبه جشن مجتمع فرهنگی رفتیم ودلخوری ها برطرف شد بهترین لحظه صبح روز آخر بود که قبل از اذان همراه زوج ها حرم رفتیم و دعا ونماز صبح خوندیم وحس سبکی به من وهمسرم داده بود و درآخر خداحافظی با امام رضا و قرآن که بهمون هدیه دادند وخیلی سخت بود که این مسافرت تمام شود... در آخر ‌خیلی ممنونم از رهبر ودفتر نهاد که به زوج هایی که به دلایلی از این سفر جامانده اند این فرصت را دادن که در این سفر شرکت کنند وممنون از امام رضا که ما را طلبید.. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام و خسته نباشید... اخ اخ یادم ک میفته گریه ام میگیره 😢رفتیم تو دانشگاه واسه ثبت نام نامزدم هرکار میکردم میگفت من نمیام با زور رفتم ثبت نام کردم حالا چشمتون روز بد نبینه نامزد بودیم و حامله 😐😶 زمانی ک ثبت نام کردیم تا روز موعد هروز یه تصمیمی میگرفت اقا یه روز میام یه روز نمیام تا بلاخره روز موعد رسید چمدون و بستیم و بعد از خداحافظی راهی شدیم با اتوبوس کاروان خواستیم بریم ک تا یزد باید میرفتیم بعد ک رسیدیم چمدونمون یه چرخ نداشت چنان کشیده میشد به زمین ک ادم از خجالت میمرد..😰تا رسیدیم به همه بعداز سخنرانی و ...راه افتادیم ساعات خوبی رو گذروندیم...تا اینکه رسیدیم من از قبل به نامزدم گفته بودم ک اونجا بخور و بخواب نیس فقط باید بدویی ک برسیم اون بدبختم یچی دیگه تو ذهنش تصور کرده بود تا اتوبوس میومد میگفت خانم خانم بدو حالا من باید میدویدم تا بهش برسم وگرنه خودش میرفت😐 هتل ک رسیدیم رفت نشست ک زود بره برا اتاق کلیدو ک گرفتیم چشمتون روز بد نبینه فقط میگفتم با خودم چه غلطی کردم ک اومدم😑تا میگفتن فلان مراسمه نامزدم بدو بدو میکرد نفر اول بودیم همیشه با همه قهرا و خوشیاش گذشت ک یه روز تو حرم داشت بارون میومد خادم گفت بیاین اینجا وقتی رفتیم دوتا شکلات بهمون داد تا شکلات و رفتیم بگیریم یه زنه پرید وسط شکلات و چنان گرفت ک خادم گفت بفرما این شکلاتم برا شما😐با این ک جوون بودیم ولی همیشه سوار این ماشینا(اسمش نمیدونم)😑 تو حرم میشدیم😂 کل مراسما رو شرکت کردیم خیلی خوب بود یعنی بگم ک عالی بود ولی همش قهر😐 بعد ک راهی شهرمون شدیم رفتیم بریم سوار ماشینمون بشیم حالا نه نگهبانه هست نه در پارکینگه بازه با اون چمدونه یه چرخ🤭از اینور به اونر میرفتیم ک یکی بیاد یا یه دری رو پیدا کنیم تا اینکه من به نامزدم گفتم برو زیر اون تور رد شو من بهت چمدونو میدم خلاصه رد شد و چمدون و دادم و رفتیم البته بگم ک تو اتوبوس ک بودیم نمیدونم اب از کجا بود کل چمدونا خیس شده بود 😐😑 رفتیم سوار ماشین شدیم دیدیم عع در جلویی باز بسته باز اون در و باز کردیم و درو هم بستیم وراهی خونه شدیم 🤩 ولی بگم خیلی خوش گذشت والانم منتظره طرح مادرانه ایم ک همسرم میگه اولین نفر ثبت نام کنیم😂😐 @ezdevaj_daneshjoei_yazd
سلام و خسته نباشید... اخ اخ یادم ک میفته گریه ام میگیره 😢رفتیم تو دانشگاه واسه ثبت نام نامزدم هرکار میکردم میگفت من نمیام با زور رفتم ثبت نام کردم حالا چشمتون روز بد نبینه نامزد بودیم و حامله 😐😶 زمانی ک ثبت نام کردیم تا روز موعد هروز یه تصمیمی میگرفت اقا یه روز میام یه روز نمیام تا بلاخره روز موعد رسید چمدون و بستیم و بعد از خداحافظی راهی شدیم با اتوبوس کاروان خواستیم بریم ک تا یزد باید میرفتیم بعد ک رسیدیم چمدونمون یه چرخ نداشت چنان کشیده میشد به زمین ک ادم از خجالت میمرد..😰تا رسیدیم به همه بعداز سخنرانی و ...راه افتادیم ساعات خوبی رو گذروندیم...تا اینکه رسیدیم من از قبل به نامزدم گفته بودم ک اونجا بخور و بخواب نیس فقط باید بدویی ک برسیم اون بدبختم یچی دیگه تو ذهنش تصور کرده بود تا اتوبوس میومد میگفت خانم خانم بدو حالا من باید میدویدم تا بهش برسم وگرنه خودش میرفت😐 هتل ک رسیدیم رفت نشست ک زود بره برا اتاق کلیدو ک گرفتیم چشمتون روز بد نبینه فقط میگفتم با خودم چه غلطی کردم ک اومدم😑تا میگفتن فلان مراسمه نامزدم بدو بدو میکرد نفر اول بودیم همیشه با همه قهرا و خوشیاش گذشت ک یه روز تو حرم داشت بارون میومد خادم گفت بیاین اینجا وقتی رفتیم دوتا شکلات بهمون داد تا شکلات و رفتیم بگیریم یه زنه پرید وسط شکلات و چنان گرفت ک خادم گفت بفرما این شکلاتم برا شما😐با این ک جوون بودیم ولی همیشه سوار این ماشینا(اسمش نمیدونم)😑 تو حرم میشدیم😂 کل مراسما رو شرکت کردیم خیلی خوب بود یعنی بگم ک عالی بود ولی همش قهر😐 بعد ک راهی شهرمون شدیم رفتیم بریم سوار ماشینمون بشیم حالا نه نگهبانه هست نه در پارکینگه بازه با اون چمدونه یه چرخ🤭از اینور به اونر میرفتیم ک یکی بیاد یا یه دری رو پیدا کنیم تا اینکه من به نامزدم گفتم برو زیر اون تور رد شو من بهت چمدونو میدم خلاصه رد شد و چمدون و دادم و رفتیم البته بگم ک تو اتوبوس ک بودیم نمیدونم اب از کجا بود کل چمدونا خیس شده بود 😐😑 رفتیم سوار ماشین شدیم دیدیم عع در جلویی باز بسته باز اون در و باز کردیم و درو هم بستیم وراهی خونه شدیم 🤩 ولی بگم خیلی خوش گذشت والانم منتظره طرح مادرانه ایم ک همسرم میگه اولین نفر ثبت نام کنیم😂😐 @ezdevaj_daneshjoei_yazd
🔴 💠 زن فرعون تصميم گرفت که عوض شود، و پسر نوح تصميمي براي عوض شدن نداشت...! اولي همسر يک طغيانگر بود و دومي پسر يک پيامبر...!!! 🔺براي عوض شدن هيچ بهانه‌اي قابل قبول نيست اين خودت هستي که تصميم مي‌گيري تا عوض شوي. 🔺بعضي از چيزها دير که شد، بي‌فايده هستند مانند بوسيدن پيشاني عزیز از دست رفته‌ات... @ezdevaj_daneshjoei_yazd
✅محبوب‌ترین جمله نزد زنان « » است. ✍️نزد مردان چه؟ نزد مردان، معادل «دوستت_دارم» چیست؟ آیا سخنی جاندار و جمله‌ای کلیدی وجود دارد که باتری جان ایشان را شارژ کند و آنان را اوج دهد؟ 💥بله؛این جمله: « به تو افتخار می‌کنم»مرد اقتدار طلب و عاشق پیشه است.و‌‌ به تو افتخار میکنم همان اندازه به مردان انرژی می‌دهد که جملۀ «» به زنان نیرو می‌بخشد. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
👨‍👩‍👧‍👦 تنهامسیر: ☢️ دو تا اصل مهم مدیریتی در خانواده این هست: 💥 مادر باید همیشه مراقب باشه که احترام پدر توی خونه از بین نره 💥 پدر هم باید همیشه مراقب باشه که دل مادر نشکنه. ✅ توی هر خونه ای که این دو تا اصل مدیریتی رعایت بشه اولا اون زن و شوهر لذت فوق العاده ای از زندگی باهمدیگه میبرن ثانیا بچه های فوق العاده ای توی اون خونه تربیت خواهند شد. #خانواده #ازدواج_دانشجویی @ezdevaj_daneshjoei_yazd
👌#حدیث | پیامبر مهربانی صلی‌ الله علیه و آله‌ فرمودند: 🌺#مرد باید به همسرش محبت کند🌱 📗مستدرک الوسائل، ح۱۶۶۰۴ ✍️ نهج الفصاحه @ezdevaj_daneshjoei_yazd
#اطلاعیه دوستان و همراهان گرامی سلام به اطلاع شما عزیزان می رسانیم #ستاد_ازدواج_دانشجویی در نظر دارد کارگاه یک روزه با عنوان #کارگاه_عشق در روز یکشنبه 98/11/20 برگزار نماید. موضوع کارگاه: چگونه یک رابطه خوب و عالی با همسرمان داشته باشیم و چگونه تعارضات را حل کنیم. ظرفیت کارگاه: 10 زوج هزینه: برای یک زوج به همراه ناهار 30 هزار تومان قابل ذکر است #ستاد_ازدواج_دانشجویی بنا دارد این کارگاهها را به صورت هفتگی ادامه دهد. دوستانی که تمایل دارند در این کارگاه شرکت نمایند تا امروز ساعت 15 به ادمین کانال اطلاع دهند. @ezdevaj_daneshjoei_yazd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ طلاق اگر از زندگی متاهلی خسته شده اید، این کلیپ را ببینید •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• @hamsarane_mehrane