کوک ناکوک زهر مار
محمّد فدائی و پدرام کاویان
از ابتدای دههی 90 ضرورتاً روحیهای درون بعضی از ما شکل گرفت که اشکالات را هم ببینیم و هرجا شد به قصد اصلاح، نقد کنیم. به تدریج که این رفتار رشد کرد، به
«نقد درونگفتمانی» معروف شد. به علاوه، روحیهی نقدشنوی و نقدپذیری از تابو خارج شد و کج دار و مریز ارزش گرفت.
این روحیه که
نمک کار برای انقلاب بود، به زبان برخی مزه کرد و اشتغالشان شد نقد. وقتی ما عادت کنیم به نقد، دال نقد زدوده میشود و نق باقی میماند. افراد نقنقو ناخواسته دچار دو انفعال میشوند. نخست چون بر سر همه نق میزنند، به تدریج از همه جدا شده و یک
کُلُنی از اقلیت شکل میگیرد. حیات این اقلیت در وجود کاستی در دیگران است و به همین علت باید یا کاستییابی کند، یا کاستیسازی. بنابراین اگر توطئهای حس شد که الحمدلله، اگر نشد، توهم توطئه یک ضرورت اجتنابناپذیر خواهد بود.
انفعال دوم، اصرار به الصاق برچسب است که همان فحاشی نسبتاً مودبانه بوده و حکایت از خالی بودن چنته از مغز و محتواست. خطابهای لیبرال، سکولار، صورتی، خائن، نفوذی، بیبصیرت، وفاقی و ... فحشهای دم دستی شده و شاهدیم برخی بدون اینکه حتی معنای این الفاظ را بدانند، مخاطبان خود را در این دستههای متکثرِ در حال توسعه، اصطلاحاً
«جریانشناسی» میکنند.
زاویه گرفتن از اخلاق اگر در حد افراد باقی بماند شاید مسئلهی جدیدی نباشد، اما وقتی شکل
یک جریان به خود گرفت، آنوقت مثل یک زخم چرکین، بدن جامعه را تهدید میکند. در اینجا جامعهی مؤمنین را. گفت «هرچه بگندد نمکش میزنند، وای به روزی که بگندد نمک».
شبهجریانی اکنون در کشور نموّ یافته و حیات خود را در نقد افراطی، سیاهبینی، بزرگنمایی در کاستیها، زخم زبان در شکستها و انقطاع امید از هرکس و هرچیز میبیند. گروهی که
جوّ زیست بچههای حزبالهی را زهر مار میکند. طوریکه ادراک سعادت ملی را گناه بدانند و ذرهای نقاط مثبت در نظام اسلامی را توهم قلمداد کنند.
از یک سخنرانی دوساعتهی خوب، یک جملهی بد را پیراهن عثمان میکنند، موصوف آنان آمیخته است با سونامی، سیاهچاله، ته دره، اوج فلاکت، تیرهبختی، تنگنا و امثال این. نه دروازهبانی میکنند، نه دفاع، نه حمله، نه گل؛ فقط
تماشاچیهای پیگیری هستند که کارشان تحقیر و توهین به تیم خودی است. بدون اینکه درک کنند
این رفتار به نفع تیم حریف است.
وقتی همهکارِ همهکس غلط باشد، پس تشخیص سره از ناسره «سالبه به انتفاء موضوع» است. هر دادهای بدون نیاز به صحتسنجی،
فراتحلیل میشود. این نوع خاص از کنش که به دعوا نزدیکتر است جریان حق را خجل و با تشدید اختلافات، اجازهی شنیدهشدن راهحلهای ایجابی را سلب میکند. به علاوه طرف مقابل را (از هر سلیقه و جناحی) به دلیل برانگیختگی حاصل از شنیدن ناسزا، از هدایت و نصیحت محروم میسازد.
اگر ما به
میزانسن رهبر انقلاب در
چیدمان حکمرانی جمهوری اسلامی نگاه کنیم، تأکید بر قدرت، آرامش، انسجام و حرکت به سوی قله موضوعیت دارد. میزانسن جریان نقد افراطی، ضعف، تشویش، دوقطبی و سقوط به ته دره است. وقتی در میزانسن رهبر بخواهیم بازی کنیم باید به فکر حل مسئله، خلق راه حل، ابتکار و خلاقیت، ایمان و تکاپو باشیم. در میزانسن آنان ولی باید حمله، تهدید، افشا و مرزبندی کرد. به زبان ساده وقتی به دست آنان کوک میشوی خود را در
«منظومهی کلام رهبری» و در «جریان زندگی روزانه» ناکوک میبینی.
قطبنمای هر انسان انقلابی، در میزان و جهت حرکتی است که برای رسیدن و رساندن به آرمانهای انقلاب به آن
خو کرده. اگر فهممان از انقلابیبودن، ترمز کشیدن به منظور برپاسازی یک انقلاب جدید باشد که باید همه چیز و همه کس را بکوبیم تا از نقطهی صفر و از نو ساخته شود،
ما ضدّانقلابیم.
مطالعهی یادداشتهای بیشتر در کانال خودگویی
@Fadaee_Kavian