پاسخ به رژیم؛ یک دلیل تازه برای گفتگو محمّد فدائی، پدرام کاویان شماره یک از دو اغلب اوقاتی که اتفاقات بزرگ و غیرمنتظره‌ای مثل تعدی اخیر صهیونیست‌های وحشی، فضای افکار عمومی را در کشور ملتهب می‌‌کند، با یک عادت آشنا در بین مسئولان روبرو می‌شویم؛ سکوت! اراده بر روشن نشدن ابعاد اتفاق. رها گزاردن پرسش‌ها و ابهاماتی که با سرعت زیاد در رسانه‌های مجازی تولید و بازنشر می‌شوند. سپس یک بیانیه‌ی کم‌رمق، مبهم، پرسش‌برانگیز و از تریبونی که معمولاً برای نخستین و آخرین بار نام آن مطرح می‌شود. مثلاً مرکز اطلاع‌رسانی دبیرخانه‌ی فرعی دستگاه فلان. ما که نمی‌دانیم. شاید واقعاً صد دلیل موجه، منطقی و عُقلایی برای این رفتار مسئولین وجود داشته باشد. شاید با یک راهبرد دفاع هیبریدی مواجه هستیم و همه چیز همان‌طور است که باید باشد. مثلاً شاید اینطور جمع‌بندی شده باشد که بهترین پاسخ به حمله‌ی رژیم، تغافل رسانه‌ای و ایجاد ابهام و سوال است. اصلاً شاید دستورالعمل و ابلاغیه‌ای در این راستا صادر شده باشد. با این وجود حتی یک دلیل از این صد دلیل هم برای ما باز نمی‌شود و مکتوم و مکنون می‌ماند. در نتیجه هیچکس از طول و عرض این سکوت، یا عمق و ارتفاع آن اتفاق خبری ندارد. اما بالاخره باید پذیرفت همین بی‌خبری، برای آدم‌های دلسوز، دلهره تولید می‌کند. مثل هر بی‌خبر و نگرانی از حال عزیز و نورِ چشمی. کم‌کم این گزاره‌ی تردیدآور و آزاردهنده به عنوان برآیندِ این فضا روی میز اذهان قرار می‌گیرد: «نکند همه چیز نابود شده باشد.» حالا چه می‌شود؟ واکنش هر عضو از اقشار ملت ایران چگونه است؟ چگونه باید باشد؟ مردم عادی چکار می‌کنند؟ نخبگان؟ رسانه‌ای‌ها؟ خوب که نگاه می‌کنیم مشاهده می‌شود آدم‌ها در جهان‌بینی خود مواضعی دارند. در مورد اقتصاد، جمهوری اسلامی، آمریکا، قیمت نان و بنزین، رابطه با اعراب و مثل این‌ها. اتفاقاتی مثل تعدی رژیم و این نوع واکنش مسئولان، اثرش تشدید و تقویت همین مواضع موجود است. مثلاً طیفی موضعشان این است که باید مشکلمان را با دنیا حل کنیم، این طیف در موضعش محکم می‌شود که «دیدید گفتیم» در مقابل طیف دیگری اعتقاد دارند باید گربه را دم حجله کشت، یک بار یک ناو هواپیمابر باید غرق شود تا آمریکا دست از سر ما بردارد؛ این طیف هم درست همزمان می‌گویند: «دیدید گفتیم» اخیراً مشاهده شده هر دو طیف ضمن اینکه در مورد یک پدیده‌ی واحد اظهارنظر و تحلیل ارائه می‌دهند، همزمان به یک گزاره نیز استناد می‌کنند. مثلاً سخنان رهبری. این دو نظرگاه تشدیدشده، برای تثبیت موضع خود، شروع به کوبیدن یکدیگر می‌کنند و هر یک دیگری را به نفوذ، خیانت، حماقت، بی‌سوادی و لمپنیسم متهم می‌کنند. منطقاً وقتی هر دو نظر یکدیگر را رد می‌کنند، نمی‌توانند همزمان درست باشند. یعنی نمی‌شود هم صلح با رژیم و آمریکا و هم جنگ با رژیم و آمریکا همزمان درست باشد. در بهترین حالت هم، یکی درست است و دیگری غلط. اما کدام؟ اگر هر دو غلط بودند چه؟ به نظر می‌رسد اغلب آدم‌ها فقط آن موضعی را که دوست می‌دارند قبول می‌کنند. ادراک گزینشی فرایندی است که طی آن افراد آنچه را که می‌پسندند درک کرده و نظراتی را که مخالف آن است، نادیده گرفته یا رد می‌کنند. ادراک گزینشی یک اصطلاح برای نشان‌دادن این رفتار ما آدم‌هاست که تمایل داریم به «همه چیز» از چارچوب داوری خود نگاه کنیم. طی این فرایند فهم پدیده‌ها بر اساس ترجیح قبلی و دلخواه ما صورت‌بندی می‌شود. در ثانی اگر به کلیت آدم‌ها یک تخصیص کوچک هم بزنیم و فقط ما ایرانی‌ها را در نظر بگیریم، مشاهده‌ می‌شود که اغلب دوست داریم یک موضع‌ و یک نظریه داشته باشیم که در مورد همه‌چیز کار بکند. نظریه‌ای در مورد «آلودگی هوا»، موضعی در مورد «حقوق معلمان»، نظرگاهی درباره‌ی «غذادادن به حیوانات»، دیدگاهی در رابطه با «پول نفت»، «گرانی»، «حجاب»، «شهرداری تهران»، «قالیباف»، «اصلاحات» و در مورد اخیر، «تعدی رژیم منحوس صهیونیست». جالب‌تر اینکه گاهی مواضع ما اساساً فکرنشده است و صرفاً مخالفت با طرف دیگر بحث، باعث می‌شود ما نظرگاه مخالف را انتخاب کرده و تا ثریا بر آن پافشاری کنیم. با هر بار مخالفت با یک جمله‌ی طرف مقابل، نظریه‌ی ما تکمیل می‌شود و کم‌کم حالت فکرشده به خود می‌گیرد، البته هرچند آن فکر غلط باشد. وقتی که صاحب نظرگاه خاص خود می‌شویم، خواه‌ناخواه به آن دلبستگی پیدا می‌کنیم، این چشمداشت را داریم که هرجا موضع طرف مقابل مطرح شد، پس یک سر بحث منم! کم‌کم آن موضع‌گیری کشکی، بخشی از هویت ما را شکل می‌دهد و هرگونه مخالفت با آن نظر، مخالفت با شخص ماست. مخالفت با گروه ما، مخالفت با نگرش ما به هستی. مخالفت با آرمان‌ها و قُدسیات ما. اندک اندک هم سطح مواضع از آن بحث‌های مصداقی فاصله گرفته و به لایه و سطح و جهانِ چپ و راست، شمال و جنوب، مستکبر و مستضعف، سطح آرمان‌ها و جهان‌بینی‌ها تسری می‌‌یابد. @fadaee_kavian