هدایت شده از محسن عباسی ولدی
🐣🔸قصه جوجه ها و بچه ها🔸🐣 بچّه‌ که بودم، مادرم برایم جوجه می‌خرید؛ از همین جوجه‌های رنگی؛ دانه‌ای پنج تومان. اوّلش فکر نمی‌کردم بزرگ کردنشان، کار چندان سختی باشد؛ امّا بعد فهمیدم پرورش جوجه‌ها، فوت و فنّ خودش را دارد. چند جوجه از بین رفتند تا توانستم جوجه‌داری را یاد بگیرم. پیرزن‌ها و پیرمردهای محلّه‌مان، از دستم عاصی بودند، از بس که به سراغشان می‌رفتم و از تجربه‌هایشان می‌پرسیدم. یک بار که دوستم گفت کتابی در بارۀ جوجه‌ها در یک کتاب‌فروشی دیده، سر از پا نشناختم. به سراغ کتاب‌فروش رفتم. کتاب، گران بود؛ امّا قیمتش برایم مهم نبود. من، دغدغۀ بزرگ کردن جوجه‌هایم را داشتم... حالا که بزرگ شده‌ام، بچّه‌‌هایی دارم که باید هم جسم و هم روحشان را پرورش دهم؛ امّا یک سؤال: دغدغۀ من برای پیدا کردن راه تربیت فرزندانم، آیا به اندازۀ نگرانی‌ام برای پرورش جوجه‌هایم هست؟ 📚مقدمه من دیگر ما، کتاب اول، ص۱۱ @abbasivaladi متن کامل در فایل پی دی اف👇👇