دیدگاه اسلام درباره فلسفه غرب 🔰 فلاسفه بزرگ غربی که پس از نهضت «اومانیسم» ظاهر شدند و تحت تأثیر فراوان این جریان قرار گرفتند، در تفکر فلسفی خود بر ارزش، اختیار و آزادی انسان تاکید میکنند و انسان را محور هستی شناسی و عقل و خرد او را محور معرفتشناسی قرار میدهند. 🔰 اولین فیلسوفی که در قرن شانزدهم این دیدگاه را بنا نهاد «رنه دکارت» بود که با جمله معروفش «من می اندیشم پس هستم» نگرش «اومانیسمی» را به صورت یک اندیشه و تفکر توریزه نمود. او با این گزاره انسان را معیار معرفتشناسی قرار داد و با اثبات «من»، به اثبات حقیقت پرداخت و انسان را به شکلی قائم به ذات و مستقل به عنوان معیار معرفتشناسی قرار داد. 🔰 در ادامه « اسپینوزا» نیز با محور قرار دادن انسان و رد حاکمیت دین بر آدمی، بر این باور بود که فکر انسان بر عالم هستی احاطه میابد و از این رو دین و دستورات آن در تقابل با اختیار انسانی است. این دیدگاه که ناشی از فلسفه ادیان باستانی و پاگانیستی است که الاهه های انسانی مدیریت دنیا را در اختیار دارند مبنی بر این باور است که خداوند در هستی دخالت ندارد. 🔰 «امانوئل کانت» در ادامه سنت فلسفی غرب معتقد بود انسان موضوع و سوژه شناسای اپیستمولوژی است و معرفت را، به صورت واقعیت یعنی مطابقت معرفت با یقین انسان میدانست. و امکان ذات شناسی را منتفی می دانست، وی می گوید: «آدمی است که به هستی معنا می دهد و او به هر چیز صورت میدهد. انسان است که در عمل شناسایی به حقیقت واقعیت میبخشد. در تفکّر او هستی برای انسان آن اندازه است که می اندیشد یعنی هستی برایندی از قوانین اندیشه انسانی است. 🔰 هرچند این وجه مشترک میان فلاسفه غربی و اندیشه غربی در تمام دوران مدرن قابل رهگیری است و از این رو در این اندیشه محوریت با انسان تعریف شده اما در این راه فلاسفه قاره ای با اصالت بخشیدن به عقل بشری در مقابل فلاسفه تحلیلی قرار گرفتند که با نفی عقلانیت و تکیه بر تجربه گرایی به عنوان ابزار معرفت تکیه کرده اند. 🔰 اما هر دو گروه دست خود را از متافزیک خالی نموده است زیرا عقل گرایان مدرن محدوده در عقل را تغییر دادند و تجربه گرایان با محدودیت حواس به ماتریالیست و مادی گرایی رسیدند. 🔺 از این رو در نگرش اسلامی این تفکر با همه کثرات موضوعی به عنوان پارادایمی متقابل با الاهیات در نظر گرفته میشود که رجوع به آن بدون توجه به ریشه های فکری برای افراد مبتدی و نااشنا با مبانی اندیشه نتیجه ای جز گرفتار شدن در تودرتوی کثرت گرایی ماحصل دیگری ندارد. و این به معنی نفی همه دستاوردهای این فلسفه یا نهی کلی ان نیست بلکه به معنای نفی عمومیت ان برای افراد غیر متخصص و نا اشنا به مبانی و روش های اندیشه است. ✍️ میرزا محمد رضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh