فلسفه علویه ♑️ قاعده فلسفی: قاعده علیت «۳» حدیث:«كُلُّ شَيْءٍ خَاشعٌ لَهُ» در فرازهایی از در دعای جوشن کبیر نیز آمده است که ده فراز را شامل می شود: 1⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَاضِعٌ لَهُ. 2⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَاشِعٌ لَهُ 3⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ كَائِنٌ لَهُ 4⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ مَوْجُودٌ بِهِ. 5⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ مُنِيبٌ إِلَيْهِ 6⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ خَائِفٌ مِنْهُ 7⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ قَائِمٌ بِهِ 8⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ صَائِرٌ إِلَيْهِ 9⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ 0⃣1⃣ يَا مَنْ كُلُّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْهَهُ. سیاق این ده فراز از دعا یکسان است: ۱- «یا» حرف ندا ۲-«من» موصوله و منادا ۳-«کلُ» مبتدا. ۴- «شی» مضاف الیه ۵- خاضع، خاشع، موجود و...: خبر یا حال. ۶- «له» جارو مجرور متعلق به اسم فاعل قبلی یا خبر برای کل. ۷- جمله: «کل شی...» صله «مَن» 🔰 بر اساس سیاق ترکیب و ظهور اول الویت دارد. در نتیجه این فراز روایت در واقع یک مبتدا دارد و آن ذات اقدس الهی است که ده خبر از آن در رابطه با ما سوا الله داده می شود. رابطه این ده خبر به شکل ذیل است: ↩️ سه خبر تا با حرف جر لام: خاشع، خاضع، کائن. ↩️ سه خبر با حرف جر باء: موجود، قائم، تسبح. ↩️ دو خبر با حرف جر الی: منیب، صائر. ↩️ یک خبر با حرف جر مِن: خائف. ↩️ یک خبر به صورت استثناء: هالک. 🔰 با توجه به این الفاظ باید پنج منظومه معنایی برای این ده فراز تشکیل داد. اما با توجه به معانی متعلق این ده فراز این پنج میدان معنایی به چند میدانی معنایی دیگر تبدیل می شود که برای روشن شدن آن باید معنای متعلقات این حروف جر مشخص شود: معانی متعلق حرف جر: 1⃣ خاضع: به معنی:«سر فرود آوردن» است و در موارد مختلف مصداق مختلف دارد. در مورد خدا یعنی: «تمکین تام در رفتار مخصوص خداوند است» و این تمکین تکوینی است نه انکه موجود به اختیار بتواند از آن استنکاف کند و این مربوط است به توحید عبادی. 2⃣ خاشع: به همان معنی خضع است با این تفاوت که سر فرود آمدن در خضوع ظاهری است و در خشوع باطنی است، یعنی: «تمکین شی در نفسش مخصوص خداوند است» و مربوط است به توحید عبادی. 3⃣ خائف: اسم فاعل از ریشه خوف است. به معنی ترسان است. و این مربوط به توحید عبادی است. 4⃣ کائن: اسم فاعل از مصدر کان و خود کان یعنی حدوث، وقوع و حاضر بودن شی، به عبارت دیگر به معنی باشنده است، یعنی: «بودن آن به آن شی ذاتا در مالکیت خداوند است و مربوط است به توحید افعالی. 5⃣ موجود: لفظ «وجود» از آن جهت که مبدا اشتقاق «موجود» به‌حساب می‌آید، مصدر و متضمن معنای «حَدَث» و نسبت آن به فاعل یا مفعول است و معادل آن در فارسی، واژه «بودن» می‌باشد. چنان‌که واژه «موجود»، «اسم مفعول» و متضمن معنای وقوع فعل بر ذات است، و گاهی از کلمهٔ «موجود»، مصدر جعلی به‌صورت «موجودیت» گرفته می‌شود و مساوی با «وجود» به‌کار می‌رود. و مربوط است به توحید افعالی. 6⃣ منیب: اسم فاعل از ریشه «نوب» است. این ماده گاهی با «إلی» و گاهی با «عن» به‌کار می‌رود. در صورت نخست ثلاثی مجرد و باب افعال آن هر دو در لغت به معنای بازگشت چیزی به صورت مکرر است. و مربوط است به توحید افعالی. 7⃣ قائم: اسم فاعل از ریشه قوم به معنی برخاستن، پایداری است و به توحید افعالی خدا مربوط است. 8⃣ صائر: اسم فاعل از ریشه صیر به معنی رجوع است و اسم فاعل آن به معنی رجوع کننده است و مربوط است به توحید افعالی است. 9⃣ یسبح بحمده: در نهایه گوید: «اصل‌ تَّسْبِیحُ‌: تّنزیه و تّقدیس و برائت من نَّقَائِصِ است. در اینجا به فعل مضارع متعدی با حرف جر باء به معنی سببیت است و تنزیهی است که با حمد الهی انجام میشود که در واقع سلب سلب است که مربوط است به توحید صفاتی. 0⃣1⃣ هالک: در ریشه به معنی سقوط است و اسم فاعل از آن ساقط شده است، مقابل آن بقاء است که مربوط است به توحید صفاتی. ✍️میرزا محمدرضاصفائی تخته فولادی 💢@falsafeh_alaveyeh