🔹 من می خواستم ترس انجام کارهای مخالف اعتقادات را در او از بین ببرم. فوراً به دیدار یکی از زنان مسیحی در خدمت وزارت مستعمرات که برای کردن در آنجا حضور داشتند شتافتم و شرح داستان را برای او گفتم ونام او را صفیه نهادم. ...این چنین من از خارج و صفیه از داخل برای توجیه شیخ می کوشیدیم. 🔹 سه روز بعد من گفتگوی طولانی در مورد عدم حرمت با وی انجام دادم هر چه به آیات قرآن و روایات استدلال کرد؛ رد نمودم و سرانجام گفتم معاویه، یزید، خلفای اموی و عباسی همه شراب می نوشیدند وهمین طور یهودیان و مسیحیان. آیا ممکن است همه ی آنها گمراه باشند و تو به راه درست بروی؟؟؟!!!.... در آخر متقاعدش کردم که اگر شراب را با آب چنان مخلوط کنی که مستی آور نباشد ممنوع نیست.(با اندکی تلخیص) 🔹 صفیه را از آنچه گذشته بود آگاه کردم واز او خواستم که به شیخ شرابی سخت بنوشاند. او چنین کرد و در پی آن به من خبر داد که وی شراب را تا به آخر نوشیده و عربده کشیده است... 🔹 روز بعد از آن شب، من آثار و را در او دیدم. 👈 چه زیبا بود این سخن طلایی که وزیر مستعمرات هنگام خداحافظی به من گفته بود که ما، را با و از مسلمانان باز پس گرفتیم و باید بکوشیم دیگر کشورها را هم با همین دو نیروی بزرگ باز ستانیم.👉 🔹 یک بار به شیخ گفتم قرآن می گوید اگر روزه بگیرید برای شما بهتر است و نگفته بر شما واجب است و.... اما او دیگر در برابر این نظر ایستاد و گفت محمد تو می خواهی مرا از دینم بیرون بری؛ به او گفتم: وهاب: دین ، سلامت روان وتجاوز نکردن به دیگران است؛ اگر انسان و نیکوکار باشد بهترین مردم است...(‌چه ترفندآشنایی!!!) او به نشانه ی عدم پذیرش سر تکان داد. نوبتی دیگر گفتم: "نماز واجب نیست زیرا خدا در قرآن می گوید نماز را برای یاد من بپا دار" پس کافیست تنها به یاد خدا باشی. وهاب گفت بله این را شنیده ام. از این سخن او بسیار شادمان شدم و... پس از آن نیز مشاهده می کردم که او جدیتی در نماز ندارد. 🔺 اینگونه من به تدریج رخت ایمان را از تن او بیرون آوردم... Join👇 🆔 @farajenahi ❣کانال سیاسی، اعتقادی 👆