◾️ انسان‌گرایی، نوافلاطون گرایی و طبیعت‌گرایی رنسانس (قسمت دوم) ▫️ طبیعت‌گرایان نیز افرادی بودند که مدعی بودند طبیعت وحدتی قائم به خود دارد و نظامی است که نیروهای همداستان، جاذب و پرنفوذ به آن وحدت بخشیده، نفس جهانی آن را جاندار ساخته است نه اینکه به قول «نیکوس کوزایی» تجلی خدا باشد. ▫️بر پایه رای اینان، طبیعت عملا همچون موجود زنده‌ای تلقی می‌شد و در این خصوص تمایز قاطع میان زنده و غیرزنده، روح و ماده، که از ویژگی‌های اندیشه قرون وسطایی بود، معنا و کاربرد خود را از دست داد. ▫️ این نوع فلسفه‌ها، به‌طور طبیعی مایلند که وحدت وجودی باشند و از جهاتی با جنبه‌هایی از نوافلاطون‌گرایی رنسانس قرابت‌هایی داشتند، با این تفاوت که افلاطونیان بر فراطبیعت و عروج نفس به سوی خدا تاکید می‌کردند. ▫️ولی طبیعت‌گرایان بیشتر بر خود طبیعت به‌مثابه نظامی قائم به خود تاکید می‌ورزیدند. البته همه طبیعت‌گرایان الهیات مسیحی را رها نکردند، بلکه تلاش می‌کردند پیوندهایی که طبیعت و فراطبیعت را به هم وصل می‌کرد، بگسلند. 📚 تحلیل نفوذ فرهنگی کابالیستی (عرفان یهودی) در سینما، صفحه ۱۲۴ و ۱۲۵، محمدحسین فرج‌نژاد و رفیع‌الدین اسماعیلی 🆔 eitaa.com/farajnezhad110 🆔 rubika.ir/faraj_nejad 🆔 wekhed.ir/Faraj_Nejad