جریان ماندگار برخی تلقی‌شان این است که آقای مصباح خار چشم دشمن بود، ولی این، تفسیر ناقصی از شخصیت ایشان است؛ آقای مصباح در کتاب جامعه و تاریخش می‌گوید؛ عالمِ دینی باید «انحرافِ‌پنهان» را تشخیص دهد، و سپس «اعلامِ‌خطر» کند؛ و ایشان خود این‌چنین بود، معمولا علیه انحرافی که دیگران نمی‌دیدند، فریاد می‌کشید، لذا همراه خود، جمعی را می‌شورانید، یک بار در دهه‌ی هفتاد پس از یکی از سخنرانی‌هایش، خدمت ایشان رفته و پرسیدم: استاد! شما کتابی در نقد آقای سروش نمی‌نویسید؟! ایشان فرمودند: «کتاب‌های زیادی در این زمینه نوشته شده، و کتاب آقای لاریجانی هم خوب است، نظر من اجمالا همان است که ایشان در آن‌جا گفته‌!»، آقای مصباح با فریادش، ناقدان را می‌شورانید و نقدها با فریادهایش آغاز و یا گسترش می‌یافت؛ هم‌چنین، پس از فریادهای آقای مصباح علیه دولت خاتمی، دفتر تبلیغات اسلامی، مرکز مطالعات ویژه‌ای تشکیل داد و هزاران شبهه، علیه باورهای دینی، از نشریات جبهه‌ی اصلاحات جمع‌آوری کرد و آن‌ها را به سمع و نظر اندیشمندان رساند، امروز بحمدالله حجم زیادی از آن‌شبهات، در قالب پژوهش‌‌های موضوعی، نقد شده‌است. آقای مصباح در واقع خار چشم کسانی بود که در قامت دوست سخن دشمن را می‌گفتند. ایشان هزینه‌های زیادی داد اما توانست این روحیه را تبدیل به یک «جریانِ‌ماندگار» کند. https://eitaa.com/farbehi