طلبهی عزیز! باور کن این اخلاق، اخلاق خوبی نیست!
از سر محله، یک بیستلیتری آب شیرین خریده بودم، مقداری از راه را آمده و حسابی خستهشده بودم، بشکه را روی زمین گذاشتم تا کمی استراحت کنم، یکی از طلبهها سوار موتور از ته کوچه داشت به طرف من میآمد، خیلی خوشحال شدم با خودم گفتم، حالا میایستد و بیستلیتری مرا روی موتورش میگذارد و تا خانه میبرد، از دور لبخند زنان نگاهش میکردم تا به من رسید، روبرویم ایستاد و سلام کرد، گرم جوابش دادم، پس از احوالپرسی گفت:
آقا کمک کنم شما را!
گفتم: یواش یواش میرم!
گفت: کمک نکنم شما را؟!
گفتم: راه منزل نسبتا طولانیه، ولی بین راه استراحت میکنم تا به منزل برسم!
گفت: اجازه میدهید ما را؟!
گفتم: خواهش میکنم!
گاز موتورشو گرفت و رفت!
با خودم گفتم: خدایا! یعنی اگه بشکهی منو بلند میکرد و روی گُردهی موتورش میگذاشت، کمرش میشکست؟!
طلبهی عزیز! باور کن مردم به لفظ قلم ما احتیاجی ندارند؛ به جای این لفظ قلم، وقتی دیدی ماشین یه بیچارهای افتاده توی جوی و راننده هم از توی ماشین در آمده و به چهکنم چهکنم افتاده! عباتو بیانداز کنار و بگو یا علی! وقتی هم تبلیغ رفتی و مشکلی از مشکلات مردم رو دیدی، ببین چه کاری از دست تو ساختهاست؛ هر کاری از دستت ساخته بود، احساس کن خدا تو را مبعوث کرده تا این مشکل را حل کنی!
@farbehi