سلام اینم خاطره زایمان من روزی که درد زایمانم اومد به شوهرم گفتم نمیخاد الکی پول برای گل بدی و دست گلی که از مکه برگشتیم و فامیلها برامون اورده بودن بهش دادم گفتم ببره گل فروشی تزینشو عوض کنه شوهرم هم قبول کرد وقتی دست گل رو اورد دیدم روش پر اکلیله منم (همون لحظه که دردم هم خیلی زیاد بود)دست گل رو بالای سرم گرفتم تکون دادم گفتم شولولولولو😂 سر و صورت ولباسم پر اکلیل شد😍 وقتی رفتیم بیمارستان دکترم منو که دید گفت از عروسی میای یا تولدت منم قصیه رو براش گفتم😅 http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686