خاطرات زایمان
سلام
از اولش بگم ...که اینقدر 86 زمستون سردی داشت که راه عبور من تا ماشین رو پارو کرده بودن که من بتونم رد بشم .
وقتی رسیدم به ماشین با زنجیر چرخ رفتیم بیمارستان .
تا رسیدیم بیمارستان همه چراغا خاموش بود ....ما وارد شدیم روز کاری شروع شد .
بالاخره رسیدیم بخش زایمان ...با گریه وزاری رفتم تو ....با دمپایی اتاق عمل تا کسی نبود فرار کردم پیش مامان وشوهرم .اومدن پیدام کردن بردنم تو .
من بیحس .دکتراهم حین سزارین از میوه هاشون که تو بالکن خراب شده بود حرف میزدن .منم آمار لحظه ای رو میشنیدم🙉
تا گریه کرد بچه .گفتم چیکارش کردید؟ ....همه خندشون گرفته بود .😂
تا ساکت شد گفتم چیکارش کردید .🤣
خلاصه دیدن خیلی فضولم ...گفتن بیهوشت میکنیم تو بخش بهوش بیای🤪 ..ولی من جلوی آمپول بیهوشی هم مقاومت کردم بازم یه چیزایی میشنیدم😝
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686