مسیحای جوانمرد من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است … آی دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای منم من، میهمان هر شبت، لولی‌وش مغموم منم من، سنگ تیپاخوردهٔ رنجور منم دشنام پست آفرینش، نغمهٔ ناجور نه از رومم، نه از زنگم، همان بی‌رنگ بی‌رنگم بیا بگشای در، بگشای، دل‌تنگم حریفا، میزبانا، میهمان سال‌وماهت پشت در چون موج می‌لرزد تگرگی نیست، مرگی نیست صدایی گر شنیدی، صحبت سرما و دندان است شعر "زمستان" از مشهورترین سروده‌های معاصر است و دربارۀ آن سخن فراوان گفته‌اند و شنیده‌ایم و تفسیرهای سیاسی و اجتماعی از آن کرده‌اند که اشکالی هم ندارد، زیرا مجال تحلیل و تفسیر در شعر گسترده است و هر شعری را می‌توان به اشکال مختلف معنی کرد و به تاریخ و سیاست و اجتماع و هر چیز دیگری ربط داد. درمورد این شعر معروف "شأن نزول"ی نقل شده که ذکر آن خالی از لطف نیست. حسب آنچه دوست هنرمندم، جناب آقای نیرومند، از مرحوم محمّدعلی ابرآویز، آهنگساز و شاعر همروزگار ما و از دوستان مرحوم اخوان، برای من نقل کرده‌اند، این شعر حاصل روابط دوستانۀ مرحوم اخوان و مرحوم احمد سروش است. اخوان، مثل مرحوم ابرآویز، از ارادتمندان احمد سروش بود. سروش بزرگ‌دبیر رادیو و نویسنده و شاعری درویش‌مسلک بود و بسیاری از داستان‌های برنامۀ "قصّۀ شب" را در آن سال‌ها او می‌نوشت. قدیمی‌های رادیو سروش را به بزرگواری و فضیلت می شناسند و حکایاتی از نیکی‌ها و جوانمردی‌هایش هنوز ورد زبان‌هاست. مرحوم حسین نادری، از گویندگان بافضیلت و بسیار توانای رادیو که خود درویشی آزاده بود، از کسانی بود که برای احمد سروش کرامات صوفیانه قائل بود. براساس آنچه مرحوم ابرآویز نقل کرده بود، روزی زمستانی اخوان برای ملاقات سروش به درِ خانۀ او رفته بود و سروش که به دلیلی از اخوان خاطری آزرده داشت، او را به خانۀ خود راه نداد و اخوان در همان حال‌وهوا، از سر عذرخواهی گفته بود: مسیحای جوانمرد من ای ترسای...الخ و بدین گونه شعر زمستان در یک روز سرد زمستانی شکل گرفت. محمّدرضا ترکی @faslefaaseleh