یادی از مرحوم محمّدحسین حرمی
قسمت این بود بمانم من و اشک نَدَمی
شام تارم نشود آینۀ صبحدمی
میدود جاده که شاید به غبارت برسد
تو ولی فارغ از این جادۀ پرپیچ و خمی
راه چون من نشنیدهست به کاهلنفَسی
جاده همچون تو ندیدهست به چابکقدمی
نمی از خویش فرارفت و به دریا پیوست
نه کمی ماند و نه بیشی، نه نمیّ و نه یمی
ما اسیران وجودیم و غریبان عدم
خوش به حال تو که فارغ ز وجود و عدمی
در جهانی که تو هستی همه نور است و سرور
هستی از دوش تو افتاد، عجب بار غمی!
«جام جم» نیز تو را مستِ میِ خویش نکرد
دل ندادی بهجز از عشق به جامیّ و جمی
همۀ عمر همین بود مباهات تو را
که غبار قدم راهروان حرمی
این جهان با همه بیحرمتیش کمتر دید
مردی آنگونه که بودی تو، بدان محترمی
تیره و تار شد آیینه و افسوس که رفت
مردی از آینه، از نور...حسین حرمی
حاجحسین حرمی را سالها قبل، در رادیو شناختم. مدیری بود شریف و دلسوز و مهربان و خالص. در سالهای جوانی به اسارت ساواک درآمده بود و شکنجه و به خاطر پخش اعلامیّه به ششسال زندان محکوم شده بود. در سالهای انقلاب آرام نگرفته بود و از سیستان و بلوچستان تا خوزستان کار و تلاش کرده بود. او که زخم سالهای جنگ را برتن داشت، مدیریّت رادیو جبهه را هم در دوران دفاع مقدّس در کارنامه داشت. مدّتی مدیر پخش رادیو و در دورهای هم مدیر رادیو تهران بود و قبل از بازنشستگی مدیریّت شبکه 5 سیما را به عهده داشت؛ امّا در همۀ این ایّام جاذبههای «جام جم» او را فریب نداد. حرمی عاشق حرم بود و هیچ فرصتی را، هرچند کوتاه، برای زیارت مرقدعلیّ بن موسی الرّضا از دست نمیداد. از وقتی که از رادیو رفت، سالها او را ندیده بودم تا همین اواخر که در مراسمی اتّفاقاً او را دیدم. با همان لبخند صمیمی گفت: من حرمی هستم. هنوز مرا در خاطر داری؟! گفتم مگر میشود شما را فراموش کرد.
کرونا چند روز قبل در 66سالگی او را از ما گرفت. رضوان خدا جایگاه او باد!
#محمد_رضا_ترکی
@faslefaaseleh