🌙
کتاب درباره سرگذشت روایی شهید صابر مهرنژاد است. هفته پیش بخش ادبیات پایداری فرستاده بود برای ویرایش. بخش زیادی از کتاب یادداشتهای شهید است از حال و هوای سنگرها و زیبایی شبها و نماز شب رزمندهها و صحبتهایشان درباره اخلاص و یاد خدا و کی شهید میشود و کی میماند.
الان که به این قسمت متن رسیدم، خندهام گرفت.
بیشتر روزهای پاییز امسالم همراه بود با مریضی. سرمای هفته پیشم هنوز خوب نشده، دیشب باز یکباره حالم بد شد و گلودرد شدید گرفتم. آخر سر هم تحمل درد نکردم و به گریه افتادم و باز راهی دکتر شدم.
جز گریه برای دوری پدر، آخرین گریهام را برای مشکلات به یاد ندارم. یا بلند میشوم و قدمی میزنم، یا هم سکوت میکنم. وقتی هم سکوت و قدم زدن توفیری ندارد، دنبال راه حلی جدی میگردم و حلش میکنم. حل هم اگر نشود، میگویم تقدیر همین است.
فکرش را که میکنم، میبینم همه این کنشهای ما در مواجهه با مشکلات، به مثابه همان قلقک دادن است تا مرعوب سختیهای زندگی نشویم و ازشان رد شویم.
#شهید_صابر_مهرنژاد
#قلقلک_مشکلات
@fatemehrajabi_beheshtabad