کوههای مرتفع و برف گیر شهید گمنام دستور آمد که باید تیپ به غرب کشور اعزام شود بوسیله قطار چند روزی طول کشید تا به ارومیه رسیدیم آنجا ما را به پیرانشهر بردند مدتی ماندیم یک روز فرمانده تیپ آمد و گردان ما را جمع کرد و دستورات لازم را داد و گفت برادران یک مأموریت خیلی مهم و سنگین به شما محول شده، برادران در این راه شاید همگی شهید و یا به دست دشمن اسیر شوید هر چه می توانید غذا و مهمات با خود حمل کنید زیرا راه دور و درازی در پیش دارید... قرار بر این بود که گردان ما یک شبانه روز قبل از شروع عملیات وارد خاک عراق بشود و دشمن را در فاصله حدوداً 20 کیلومتر دور بزند. بچّه ها کوله پشتی ها را محکم بستند، غذا و مهمات به اندازه ی کافی برداشتند و در داخل خاک عراق شروع به حرکت کردند. بعضی ها نگاه به پشت سر خود می کردند و کوه های ایران اسلامی را می دیدند و عزم را جزم کرده که حتماً پیروز بر می گردند، کوه های سر به فلک کشیده و همه برف گیر بودند، گذر از این موانع برای من که بچه ی جنوب و کنار دریا بودم خیلی مشکل بود، ولی به پیروزی که تا چند ساعت دیگر نصیبمان می شد می نگریستم و به راهمان ادامه می دادیم ... وقتی به محل شروع عملیات رسیدیم (بعد از یک شبانه روز راهپیمایی از ارتفاعات و گذرگاه های سخت) به رودخانه ای پر از آب در پائین سنگرهای دشمن رسیدیم و حدود ساعت 2/5 الی 3 بامداد بود که به دشمن یورش بردیم. (روزنامه جمهوری اسلامی، ص 9.) 🌹فهرست خاطرات شهدا https://eitaa.com/fatemi222/4587