تصميم براي درهم شكستن محاصره
در تاريخ 26/8/59 حملة ما از شد؛ براي آزاد كردن سوسنگرد، براي درهم شكستن كفر و ظلم و جهل، براي بيرون راندن ظلمه صدام كثيف، براي نجات جان صدها نفر از بهترين دوستان محاصره شده ما، براي پاك كردن لكه ذلت از دامن خوزستان، براي شرف، براي افتخار، براي انقلاب و براي ايمان.
تانكهاي ارتشي در خط اَبوحُمَيظِه سنگر گرفتند، و دشمن نيز بشدت اين منطقه را زير آتش قرار داده بود و گلولههاي توپ فراواني در گوشه و كنار بر زمين ميخورد. من نيز صبح زود حركت كرده بودم، قسمت بزرگي از نيروهاي ما محافظت از جادة حميديه –ابوحميظه را به عهده گرفته بودند، ولي من بعضي از رزمندگان خوب و شجاع را در ضمن راه انتخاب ميكردم و به جلو ميبردم. تيمسار فلاحي(1) و آقاي مهندس(2) غرضي نيز با ما بودند، در ابوحميظه قرار گذاشتيم كه آنها بمانند،
زيرا تيمسار فلاحي مسئوليت داشت تا نيروهاي ارتشي را هماهنگ كند، و فقط او بود كه در آن شرايط ميتوانست قدرت ارتش را براي پيشتيباني ما به حركت درآورد.
ما تصميم گرفتيم كه با گروهاي چريك، حمله به سوسنگرد را آغاز كنيم و جنگ را از حالت تعادل خارج سازيم، زيرا دو طرف، در محلهاي خود ايستاده و به يكديگر تيراندازي ميكردند، و اين وضعيت نميتوانست تعيينكننده پيروزي باشد؛ چه بسا كه دشمن با آتش قويتر و تانكهاي بيشتر، قدرت داشت كه نيروهاي ارتشي ما را درهم بكوبد. دشمن ميترسيد ولي شك داشت، محاسباتش هنوز بطور قطعي به نتيجه نرسيده بود، بنابراين هر دو طرف در جاي خود ايستاده و به هم تيراندازي ميكردند…