بنابراين فوراً نامه‏اي مفيد و مختصر در پنج ماده براي تيمسار فلاحي نوشتم، و توسط يكي از دوستان براي او فرستادم، در اين پيغام آمده بود: نيروهاي دشمن از سمت شمال جاده سوسنگرد به طرف جنوب در حال فرارند و هيچ خطري نيست و مي‏خواهم كه: 1- هر چه زودتر توپخانه ما دشمن را بكوبد و ساكت نباشد. 2- بهترين فرصت براي شكار هليكوپترهاست، هر چه زودتر بيايند و مشغول شوند. ضمناً اگر ممكن است هواپيماهاي شكاري ما نيز بيايند… 3- هرچه تفنگ 106 و موشك تاو از گروه ما در ابوحميظه وجود دارد فوراً به جلو بيايند. 4- هر چه زودتر نيروي پياده براي تسخير شهر بيايد. 5- تانك‏هاي گردان 148 هرچه زودتر جلو بيايند و تانك‏هاي دشمن را اسير كنند. تيمسار فلاحي نيز يك تفنگ 106 را به رهبري «حاج آزادي»، كه از بسيج شيراز آمده بود فرستاد كه 6تانك زد؛ و يك موشك تاو به رهبري «مرتضوي»، كه 12تانك دشمن را شكار كرد، و ضمناً گروه از نيروهاي پياده و تعليم ديده موجود در ابوحميظه را از سپاه پاسداران و نيروهاي ما، به فرمانده سروان «معصومي»، كه از بهترين افسران رزمنده ما بود به جلو فرستاد. او هنگامي كه پيروزمندانه وارد سوسنگرد شد، تيري بر سرش اصابت كرد و به شهادت رسيد. خلاصه، اين جوانان كساني بودند كه پس از حادثه مجروح شدن من، كار دنبال كردند و وارد شهر شدند. پس از نوشتن نامه و ارسال آن براي تيمسار فلاحي، به حركت خود به سوي سوسنگرد ادامه داديم. سرانجام درخت‏هاي خارج شهر را بخوبي مي‏ديديم و از خوشحالي در پوست خود نمي‏گنجيديم. من نيز در افكار خودسير مي‏كردم و عالمي ملكوتي داشتم… ادامه https://www.tabnak.ir/fa/news/130799/%D8%AD%D9%85%D8%A7%D8%B3%D9%87-%D8%B3%D9%88%D8%B3%D9%86%DA%AF%D8%B1%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%B4%D9%87%D9%8A%D8%AF-%DA%86%D9%85%D8%B1%D8%A7%D9%86