۳. عشق و علاقه به امام
به امام زمان؟عج؟ عشق بورزد و
ً
از وظایف منتظر واقعی این است که واقعا معشوق واقعی ایشان باشد؛ تاجایی که حاضر باشد برای حضرت بمیرد.
اما بسیاری از شیعیان سا لها از خداوند عمر می گیرند و از ندیدن امام
زمان؟عج؟ رنج نم یبرند و بی قرار نم یشوند. خوشا به حال کسانی که سرباز واقعی امام زمان؟عج؟ بودند و ایشان را ملاقات می کردند. در نهج البلاغه از مولایمان حضرت علی؟ع؟ می خوانیم:
«آهِ آهِ شَوْقاً إِلَ رُؤْیتِِم 1»
چقدر دوست دارم او را ببینم.
حضرت علی؟ع؟ ای نگونه مشتاق دیدن امام زمان؟عج؟ بودند. ما نیز باید
مشتاق و علاقه مند به دیدار ایشان باشیم. در دوران جنگ تحمیلی، اکثر شهدا امام زمان؟عج؟ را دیدند و رفتند. منتظران واقعی آ نها بودند. آنان برای امام زمان جان می دادند و ایشان نیز به سربازان خود عنایت ویژ های داشتند و هیچ وقت آن ها را رها نکردند؛ همان طور که در داستان پیش رو نقل شده است:
شهیدی بود كه همیشه ذکرش این بود: «یابن الزهرا، یا بیا یک نگاهی به منکن... یا به دستت مرا در کفن کن. » از بس این شهید به امام زمان؟عج؟ علاقه داشته سات، به دوست روحانی خود وصیت میکند: «اگر من شهید شدم،
دو تس دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی. » آن روحانی می گوید ما از
جبهه برگشتیم. وقتی آمدیم، دیدیم عکس شهید را زدهاند. پیش پدر و مادرش رفتم و گفتم این شهید چنین وصیتی کرده تسا. آیا من م یتوانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ آنان اجازه دادند. در مجلس ختم او سخنرانی کردم.
بعد گفتم ذکر این شهید این بوده تسا: «یابن الزهرا، ...یا بیا یک نگاهی به من کن ...یا به دستت مرا در کفن کن. »
وقتی این جمله را گفتم، یک نفر بلند شد و فریاد می زد. وقتی آرام شد، گفت:
«من غسال هستم. دیشب آخرهای شب به من گفتند یكی از شهدا فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شهید شده تسا، باید او را غسل دهی. وقتی کهم یخو ساتم این شهید را کفن کنم، دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد و گفت:
«برو بیرون، من خودم باید این شهید را کفن کنم. » من رفتم. در وسط راه با خود گفتم: «این شخص كه بود و چرا مرا بیرون كرد؟ » با عجله برگشتم و دیدم این شهید كفن شده و تمام فضای ساختمان غسا لخانه بوی عطر گرفته بود.
از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود و آن آقا كه بود؛ اما حالا هفمیدم.