بعد از عملیات فت حالمبین در سال ۱۳۶۱ ، حضرت امام خمینی؟ره؟ به امام زمان؟عج؟ به سبب وجود چنین فرزندانی تبریک گفتند و در پیام به رزمندگان فرمودند: مبارک باد بر بقیةالله، ارو حانا له ا‌لفداء، وجود چنین رزمندگان ارزشمند و مجاهدان ىف سبیل الله که آبروى ساام را حفظ و ملت ایران را روسپید و مجاهدان راه خدا را سر فاراز نمودید. ملت بزرگ ایران و فرزندان سالام به شما سلحشوران فاتخار م ک‌ىنند. آفرین بر شما که میهن خود را بر بال ملائکةا‌لله نشاندید و در میان ملل جهان سر فاراز نمودید. 1 وجود نازنین حضرت حجت؟عج؟ نیز همواره یار یگر سربازان خود بود. شخصی به نام عبدالمطلب کابری در زمان جنگ مکانیک بود. در ضمن کرولال هم بود. پسرعمویی هم داشت به نام غلامرضا کابری. غلامرضا که شهید شد، عبدالمطلب آمد و کنار قبر غلامرضا نشست. بعد با زبان کرولالی خودش، با ما حرف می زد. ما هم م یگفتیم: «چی میگی بابا؟ » محلش نگذاشتیم. هرچه سروصدا کرد، هیچک‌س محل نگذاشت. وقتی دید ما نمی هف‌میم، کنار قبر این شهید با انگشتش یک چارچوب قبر کشید و روی آن نوشت: «شهید عبدالمطلب کابری ». بعد به ما نگاه کرد و گفت: «نگاه کنید! » خندید، ما هم خندیدیم و گفتیم: «شوخیش گرفته. » دید همۀ ما داریم م یخندیم، طفلک چیزی نگفت و سرش را پایین انداخت. نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست پاکش کرد. سرش را پایین انداخت و آرام رفت. فرد یا آن روز هم به جبهه رفت. ده روز بعد، جنازها‌ش را دقیقاً در همین جایی که با انگشت کشیده بود، دفن کردند. وصی تنامها‌ش خیلی کوتاه بود. نوشته بود: بسم الله الرحمن الرحیم. یک عمر هر چی گفتم، به من خندیدند. یک عمر هر چی می خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم، مسخره ا‌م کردند. یک عمر هر چی جدی گفتم، شوخی گرفتند. یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. یک عمر بر یا خودم م یچرخیدم. یک عمر... . اما مردم، حالا که ما رفتیم، بدونید هر روز با آقام حرف می زدم و آقا بهم گفت: «تو شهید م یشی. » جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این رو هم گفتم، اما باور نکردید!