ي از ايشان ملتفت شد و گفت:« آري اين شخص را ننوشتهايم» و اشاره به آن مرد نصراني نمود. آن شخص بزرگ فرمود:« چرا ننوشتهايد؟» عرض كرد:« از جهت آنكه نصراني كافر است و به اراده زيارت شما هم نيامده كه مستحق اجر و ثواب و احسان خداوند منّان گردد، اگر به جهت جرأت و جسارت دخول در صحن شريف مستوجب سخط و عقوبت نگردد.» چون اين بشنيد با تندي به سوي ايشان نگريست و فرمود:« سبحان الله اَلَيْسَ قد نَزَل بساحتنا؛ آيا در خانه ما وارد نگشته و بر خوان احسان ما نزول ننموده؟ كريم را نشايد كه دشمن را از سر خوان انعام و احسان خود براند». چون نصراني اين حالت را بديد و اين سخن را بشنيد صيحه زد و بيهوش گرديد و به حالت بيهوشي ماند تا آنكه شيخ قبيله با اعراب به سوي او برگشتند. چون او را مدهوش و بيخود ديدند، آب بر روي او پاشيدند تا آنكه به خود آمد؛ پس سبب بيخودي از او پرسيدند. نصراني گفت:« اوّل مرا كلمه شهادت و اسلام تلقين نماييد، بعد از آن جواب خواهيد». پس او كلمه شهادتين تلقين كرده، اقرار نمود و بعد از آن، واقعه را ذكر كرده بر حسن اعتقاد سايرين افزود. كرامات امام حسين (ع)- محمدي امام حسين عليه السلام آقاي غروي همچنين نقل كرد كه، مرحوم آية الله حاج شيخ مجتبي لنكراني (ره) ميفرمودند: با عدّهاي از طلّاب، براي زيارت از نجف اشرف به كربلاي معلّي رفتيم. قبل از اين كه به كربلا برسيم بعضي از رفقا گفتند: اوّل، به زيارت حضرت اباعبدالله الحسين عليهالسّلام برويم. بعضيها گفتند: نه، اوّل به زيارت حضرت قمر بني هاشم عليه السّلام خواهيم رفت. يكي از دوستان گفت: خير، به زيارت امام حسين عليه السّلام مي روم و افزود: زيارت حضرت قمر بني هاشم عليه السلاّم اهميّتي ندارد؛ رفتيم رفتيم؛ نرفتيم هم نرفتيم، هيچ مهم نيست! وي رفت وضو بگيرد تا همراه ما به زيارت امام حسين عليه السّلام بيايد؛ در وضو خانه به بيت الخلاء افتاد و غرق در نجاست شد. دوستانش پس از آنكه او را درآوردند به وي گفتند: با اين قصد بدي كه داشتي، توبه كن! گفت: من با حضرت شوخي كردم! يكي از آقايان در جوابش گفت: حضرت ابوالفضل العبّاس عليه السّلام هم با تو شوخي كرد و الّا بين الخلاء مقبرهي تو ميشد! چهره درخشان حضرت ابوالفضل- خلخالي زيارت واقعي حسين عليه السّلام فاضل در بندي در كتاب « اسرار» ميگويد: حكايتي بسيار عجيب و غريبي شنيدهام كه پنجاه سال پيش از اين اتّفاق افتاده و آن اين است كه، شخصي از بزرگان هند به قصد مجاورت كربلاي معلّي به اين شهر آمد و مدّت شش ماه در آنجا ساكن شد و در اين مدّت داخل حرم مطهّر نشده بود و هر وقت زيارت حضرت امام حسين عليه السّلام را اراده ميكرد بر بام منزل خود رفته، به آن حضرت سلام ميكرد و او را زيارت مينمود؛ تا اينكه سرگذشت او را به « سيد مرتضي» كه از بزرگان آن عصر و مرسوم به « نقيب الاشراف» بود رسانيدند. سيد مرتضي به منزل او رفت و در اين خصوص او را سرزنش نمود و گفت:« از آداب زيارت در مذهب اهل بيت عليه السّلام اين است كه داخل حرم شوي و عتبه و ضريح را ببوسي. اين روشي را كه تو داري، براي كساني است كه در شهرهاي دور ميباشند و دستشان به حرم مطهر نميرسد». آن مرد چون اين سخن را بشنيد گفت:« اي نقيب الاشراف»! از مال دنيا هر چه بخواهي از من بگير و مرا از رفتن به حرم مطهر معذور دار». هنگامي كه سيد مرتضي سخن او را شنيد بسيار ناراحت شد و گفت:« من كه براي مال دنيا اين سخن را نگفتم؛ بلكه اين روش را بدعت و زشت ميدانم و نهي از منكر واجب است». وقتي آن مرد اين سخن را شنيد، آه سردي از جگر پر دردش كشيد. سپس از جا برخاست و غسل زيارت كرد و بهترين لباسش را پوشيد و پابرهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام، نالان و گريان متوجّه حرم حسيني گرديد تا اينكه به در صحن مطهر رسيد. نخست سجده شكر كرد و عتبه صحن شريف را بوسيد. سپس برخاست و لرزان، مانند جوجه گنجشكي كه آن را در هواي سرد در آب انداخته باشند، بر خود ميلرزيد و با رنگ و روي زرد، همانند كسي كه يك سوم روحش خارج گشته باشد، حركت ميكرد تا اينكه وارد كفش كن شد. دوباره سجده شكر بجا آورد و زمين را بوسيد و برخاست. و مانند كسيكه در حال احتضار باشد داخل ايوان مقدس گرديد. و با سختي تمام خود را به در رواق رسانيد. چون چشمش به قبر مطهر افتاد، نفسي اندوهناك برآورد و مانند زن بچّه مرده، ناله جانسوزي كشيد. سپس به آوازي دلگداز گفت: « اَهَذا مَصْرَعُ سيدُ الشُهداء؟ اَهَذا مَقْتَلُ سيدُ الشُّهداء؟ آيا اينجا جاي افتادن امام حسين ( عليه السّلام) است؟ آيا اينجا جاي كشته شدن حضرت سيد الشهداء است؟». پس فريادي كرد و نقش بر زمين شد و جان به جان آفرين تسليم نمود و به شهيدان راه حق پيوست» دار السلام عراقي، ص 301. چگونگي استشفا از تربت كربلا شيخ اجل، ابنقولويه، استاد شيخ مفيد ( رحمة الله) در كتاب كامل الزيارة باسناد خود از محمّد ابن مسلم روايت كرده كه گفت: به مدينه رفتم