💠
داستان
وقتی چنگیز بعد از خونریزی نیشابور به همدان رفت دید، مردم همدان بهانه به دست او نمیدهند تا در همدان خونریزی نماید و خیلی مؤدب بودند. چنگیز در صدد بهانه بود ولی همدانیها بهانه به دست او نمیدادند. یك روز مردم همدان را خواست و گفت: از شما یك سؤال دارم، اگر خوب جواب دادید در امانید، ولی اگر جواب خوب ندادید در این شهر سیل خون جاری خواهم كرد. مردم بیچاره لرزیدند. همه آماده سؤال چنگیز شدند. چنگیز گفت: آیا من از طرف خودم آمدهام یا از طرف خدا؟ جواب بگویید، زود باشید معطلم نكنید. همه همدانیها معطّل بودند چه بگویند.
چوپانی پیش آمد و گفت: قربان من جواب شما را میگویم. گفت بگو،چوپان گفت شما نه از طرف خداوند آمدهاید و نه از طرف خودت. نه خدا مثل تو را میفرستد كه آدم بكشی و نه یك نفر آدم این همه قدرت دارد كه میلیونها نفر را بكشد. بلكه تو را اعمال ما آورده است. تو عكسالعمل مایی.
ما از مردم لایق و دانا و دیندار و عاقل پذیرایی نكردیم و به آنان احترام ننمودیم و مردم فرومایه و پست را احترام كردیم. در عكسالعمل این كار تو آمدهای و تو را بدی اعمال ما و زشتی كردار ما فرستاده است. چنگیز گفت خوب جواب دادی. لذا چنگیز در همدان اصلاً خونریزی نكرد.
💠
داستان قرآنی
فردی به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم رسید از وی خواست قرآن به وی بیاموزد. حضرت سوره زلزال را به وی میآموخت، هنگامی که به این آیه رسید، فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره، «هر کس به مقدار ذره کار خیری انجام دهد در آخرت خواهد دید، و هر کس به مقدار ذره کار بد انجام دهد خواهد دید.» آن شخص گفت برای من همین کافی است، جلسه را ترک کرد، هنگامی که داشت میرفت. حضرت فرمودند: این شخص فقیه شد و رفت، انصرف الرجل و هو فقیه (۴)
💠داستان
در زمان حضرت موسی علیه السلام پادشاه ستمگری بود که وی به واسطه بنده صالح، حاجت موسی را بجا آورد.
از قضا پادشاه و مؤمن هر دو در یک روز از دنیا رفتند مردم جمع شدند و پادشاه را با احترام دفن نمودند و سه روز مغازه ها را بستند و عزادار شدند اما جنازه مؤمن در خانه اش ماند و حیوانی بر او مسلط گشت و گوشت صورت وی را خورد پس از سه روز حضرت موسی از قضیه باخبر شد موسی در ضمن مناجات با خداوند اظهار نمود: بارالها! آن دشمن تو بود که با آن همه عزت و احترام فراوان دفن شد و این هم دوست توست که جنازه اش در خانه ماند و حیوانی صورتش را خورد سبب چیست؟ وحی آمد که ای موسی! دوستم از آن ظالم حاجتی خواست. او هم بجا آورد من پاداش کار نیک او را در همین جهان دادم اما مؤمن چون از ستمگر که دشمن من بود حاجت خواست من هم کیفر او را در این جهان دادم حال هر دو نتیجه کارهای خودشان را دیدند. (۵)
💠
داستان
هنگامی كه هادی عباسی در عیسیآباد با ندمای خود در ایوان قصر نشسته بود از دور چشمش به باغبانی افتاد كه در گوشه باغ ایستاده بود. تیر و كمان طلبید و به ندمای خود گفت: آیا میتوانم آن پیرمرد را هدف بگیرم و این تیر را به سینه او بزنم تا از پشتاش خارج شود؟ همگی گفتند: مهارت شما در تیراندازی مورد قبول همه است اما بیگناهی را كشتن و خانواده او را داغدار نمودن از جوانمردی دور است.
ولی او چنان مست و سرگرم ریاست و غرور بود كه گوشش بدهكار آن سخنان نشد. تیر را به سینه باغبان زد و از پشتاش خارج شد. پیرمرد روی زمین افتاد و جان داد. زن و بچهاش شیونكنان اطراف جسدش را گرفتند و آه و ناله كردند.
در همان حال زخمیاز پشت پای هادی عباسی بیرون آمد كه خارش و سوزش بسیاری داشت و هادی عباسی را ناراحت نمود. اطبای دربار از معالجهاش عاجز ماندند. عاقبت ورم كرده و متعفّن شد و بعد از دو روز به هلاكت رسید. آری میگویند چوب خدا صدا ندارد اگر دارد دوا ندارد.
بلی خداوند متعال كه همیشه حامی مظلومان است انتقام آن پیرمرد را گرفت و به زندگی هادی عباسی خاتمه داد.
امام سجاد7 به فرزندش امام باقر7فرمود:«یا بُنَی إِیاكَ وَ ظُلْمَ مَنْ لَا یجِدُ عَلَیكَ نَاصِراً إِلَّا اللَّهَ» فرزندم! مبادا به كسی ستم كنی كه جزخدا یاوری ندارد.(۶)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
📎پی نوشتها
۱. پروین اعتصامی
۲.بحار الأنوار،ج۶،ص۳۵.
۳.سفينة البحار، ماده «وكل»
۴.بحار، ج 89، ص 107.
۵.بحار: ج 75، ص 373.
۶. الكافي،ج 2،ص331.
🌺 والسلام علی من اتبع الهدی 🌺
@fatemi222