سلام دوستان عزیز❤️ یه خاطره ای دیروز برام پیش اومد که دوست دارم براتون تعریف کنم دیشب یه جا روضه ماهانه دعوت بودیم. بعد از اتمام جلسه وقتی اومدم بیرون، دیدم دقیقا روبه روی درب خروج یه خانم با سربرهنه تو ماشین نشستن و درب ماشینم باز بود و مشخص بود منتظر همسرشون بودن که از مغازه رو به رو بیان بیرون... تو کیفمو نگاه کردم ببینم چیزی که قابل هدیه دادن باشه پیدا میکنم یا نه! دریغ از هرچی! فقط ساندویچ اضافه ای که برا پسرم داده بودن تو کیفم بود!😅 همونو گرفتم دستم و رفتم سمتشون. آروم صداشون زدم: ببخشید... با یه نگاه خیلی تند و لحن تهاجمی جواب داد: بله؟؟(قشنگ مشخص بود گارد گرفته بودن که جواب دندان شکنی بهم بدن!) با لبخند مهربونی گفتم : من الان از روضه اومدم بیرون، اونجا یه ساندویچ اضافه بهم دادن که نیت کردم تبرکی بدمش به یکی که سر راهم بذارن؛ الآنم شما رو دیدم....میل دارین؟☺️( این نیتمم، همونجا که داشتم میرفتم سمتشون کردم) بنده خدا بدون اینکه یک کلمه جواب بده فقط هاج و واج نگام کرد و با یه دستش ساندویچو ازم گرفت و با دست دیگه شالشو سرش کرد... منم گفتم دیگه تبرکی امام رضاست(علیه السلام)؛ نوش جان، بااجازتون👋😊 پیش خودم خیلی به دیشب فکر کردم... چرا اون خانم، اول اون نگاه تند و تهاجمی رو بهم کرد؟ و چرا بعدش بدون اینکه کلمه ای از حجاب گفته باشم، خودش شالشو پوشید؟!! از طرز نگاه اولش،مطمئنم اگه هرکلمه ای مربوط به حجاب بهش گفته بودم نه تنها چیزی سرش نمیکرد، بلکه توهینم می شنیدم... با خودم فکر کردم شاید اگه روش برخوردامون با این افراد رو با اخلاق ناب محمدی(صلی الله علیه و آله) بیشتر سنخیت می‌دادیم و «رحماء بینهم» رو با «قلب» و «عمل» پیاده میکردیم، امروز اینقدر پیشفرضای تیره از ما تو ذهنشون نبود... گرچه خودمون یه جاهایی کارمونو سخت کردیم؛ ولی من یقین دارم به حکم«ٱلَّذِينَ تَابُواْ وَأَصۡلَحُواْ وَبَيَّنُواْ فَأُوْلَـٰٓئِكَ أَتُوبُ عَلَيۡهِمۡ وَأَنَا ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِيمُ» هنوزم میتونیم جبران کنیم ان شاءلله که لایق بشیم که به دعای امام زمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف» خدا توفیق خدمت به دین خودش رو بهمون بده در حالی که هیچ نیازی به کمکم نداره و این فقط یه بستره برای رشد و آزمون من بیچاره که امتحانمو چطور پاس میکنم... اللهم ارزقنا توفیق الطاعة🤲