اشعار شهادت حضرت علی اکبر (ع)
👇👇👇👇
نقـش بـیـابـان دیـدم آخـر پـیـکـرت را
از مـن نـگـیـر اکـبـر نـگـاه آخــرت را
داغت تمام خیمه گاهم را به هم ریخت
حـالا چـه گـویـم مـن جواب مادرت را
مـن هـم شبیه خاک صحرا تشنه هستم
بـالا بـگـیـر ای شـبه پـیغمبر سرت را
دشمـن مـیـان مـقـتـلت بـا خنده میگفت
حــالا بـیــا بــردار جـسـم اکــبـرت را
فریاد بابا گفـتـنـت خـیلی ضعیف است
از بس که خون پُر کرده راه حنجرت را
گـفـتـم خـدایـا اسـتـجـابـت کـن دعــایـم
از مــن نـگـیـر یـارب تـمـام کـربـلایم
بـرخـیـز تـا تـنـها نـمانم عصر امروز
ای اولـیـن ذبـح عـظـیـم در مـنــایـــم
ای نــور دیـده پـیـش چشمم دلبری کن
در بـیـن مـیدان بـاز کـاری اکبری کن
خـیـلی عـلی دلـتـنگ روی مـصطفایم
ای شــبـه پـیغـمـبـر کمی پیغمبری کن
در پیش عـمه پا نکـش برخاک صحرا
برخیز و در این عرصه کار دیگری کن
داغ جـگـر سـوزت امـانــم را بـریــده
از بس شـمـردم زخـمهای بی شمارت
در خاک وخون افتادنت دیگر روانیست
برخـیــز از جا عـمـه مـی آیـد کنارت
◼ التماس دعا