از زمان پيامبر شنيدم که فرمودند : حکمراني و خلافت بر آل ابي سفيان حرام است.» [71] حاکم طاغوتي اختصاص به يزيد و پدرش معاويه ندارد، بلکه مناصب اجتماعي و قدرت در سطوح پايين تر نيز به دست کساني چون عبيد الله بن زياد ، مروان و.... است و اين‌ها قدرت را در قضاوت ، مشاورت و.... به افرادي چون عمر و عاص، شريح قاضي و.... مي دهند و بهترين روش در توسعة کفر در بعد سياسي اين است که مناصب اجتماعي به کساني داده شود که سابقة نسبتا خوبي در اذهان مردم دارند يا بالاخره سابقه اي براي خود دست و پا کردند، کساني چون عمر‌بن‌سعد با پشتوانة سابقة پدرش سعد بن ابي وقاص و شريح قاضي که در زمان امير المؤمنين منصب قضاوت را به يدک مي‌کشيد. در توصيف شرايط قبل از قيام حضرت مهدي‌(عج) نيز، شرايط مشابهي در استقرار طاغوت و حاکميت کفر سياسي بيان شده است. در روايتي از پيامبر اسلام وارد شده، اولين چيزي که در جامعة اسلامي نقض مي‌شود حکومت و حاکميت ديني است. «لينقضن عر الاسلام عروة عروة..... و اولهن نقضا الحکم و آخر‌هن الصلوة»؛ ريسمان‌هاي اسلام يکي يکي نقض و پاره مي شود و اولين چيزي که نقض مي شود، حکومت و حاکميت ديني و آخرين آن‌ها نماز است. [72] جالب است که در اين روايات، نقض حاکميت اسلامي، ريشه و شروع نقض مناسک و اخلاق ديني دانسته شده است و از نماز به عنوان سر سلسله و ستون در بين مناسک ياد شده است، چرا که وقتي ولايت و حاکميت معصوم بر جامعه نقض شد ، نماز در اين جامعه تقرب به ابليس است نه تقرب به خدا. در برخي روايات نيز، پيامبر اسلام خطر پيشوايان گمراهي را بالاتر از هر خطري دانسته است [73] و از حکومت سفها بعد از خود خبر داده‌اند و نسبت به تبعيت از آن‌ها هشدار داده‌اند. [74] در برخي از روايات نيز دربارة سطوح مختلف مناصب اجتماعي قبل از قيام مهدوي سخن رانده شده و گفته شده ، حاکمان دروغ‌گو، وزراي فاجر، علماي منافق و... هستند [75] که حاکميت را بدست مي‌گيرند، چنان‌چه در زمان سيد الشهدا، اوباشي چون شمر ، شبث بن ربعي و.... حاکميت يافتند و کساني چون حجاج بعد از آن به مسند خلافت مسلمين در بخشي از جغرافياي اسلام رسيدند. خلاصه اين‌که شرايط اجتماعي در هنگام قيام مهدوي و حسيني مشابه است و مناصب اجتماعي و قدرت بدست منحرفين از دين مي‌باشند، کساني مانند اراذل و اوباش که با نام اسلام کافرانه حکمراني مي نمايند. و در اين جامعه محبوب مي‌شوند. [76] باطل و کفر فرهنگي: يکي از جلوه‌هاي کفر در حاکميت زمان قيام سيد الشهداه و حضرت مهدي‌(عج)، فرهنگ جامعه است. کفر در اين بعد در جهت گسترش فساد و فضيلت زدايي از جامعه است، به طوري که مذاق آحاد جامعة اسلامي را عوض نمايد و لذت قرب و عبوديت خداوند تبديل به لذت پرستش شيطان و اهوا شود. تحقق کفر در بعد فرهنگ جامعه به معناي توسعة لذت و شهوت مادي در جامعه است، به طوري که گناه، فسق و فجور در جامعه و بين تمام سطوح اجتماعي لذيذ شود و عبوديت خدا و لذت پرستش او از سکه بيفتد. براي گسترش اين کفر بايد انسان را در سطح دهان، شکم، خوردن و خالي کردن نگه داشت و بايد او را از خويش و از مفاهيم توحيد و ضد او (کفر) غافل کرد تا نتواند مرز توحيد و کفر را بشناسد و بايد لذت زودگذر گناه ، مي گساري و زن بارگي را به او چشاند. در روايتي از امام صادقه در مورد بني اميه در باب توسعة کفر در جامعه به اين مطلب اشاره شده است. امام صادقه مي‌فرمايد: «ان بني اميه اطلقوا تعليم الايمان و لم يطلقوا تعليم الکفر اذا احملوهم عليه ام يعرفوا»؛ همانا بني اميه آموزش ايمان به مردم را آزاد گذاشتند، ولي آموزش کفر و مفهوم ، مظاهر و ابعاد آن را آزاد نگذاشتند تا وقتي مردم را عملا به طرف کفر بردند، آن‌ها نتوانند تشخيص دهند». [77] امام صادقه نکتة عجيبي در اين روايت اشاره مي‌فرمايند و آن اين‌که براي شناخت چهرة حاکم اسلامي بايد مقابل آن، يعني چهرة حاکم طاغوتي نيز شناخته شود و براي اين‌که معناي صحيح و واقعي توحيد در جامعه فهميده شود، بايد کفر و ابعاد آن براي آن جامعه تبيين شود تا به اسم اسلام، حاکميت طاغوت را بر ذهن، قلب و عمل مردم سوار نکنند. جالب است بدانيم که کفر فرهنگي، تغيير مذاق جامعه و بردن جامعه به طرف اشراف و لذت‌جويي، تنها از طريق آموزش غلط به جامعه صورت نگرفت، بلکه حاکمان و خواص فساد و تباهي را به جامعه تزريق کردند، به طوري که فساد حکام اسلامي و جامعة اسلامي به خصوص در نيمة دوم قرن اول و قرن دوم باعث شد پايگاه اسلام، يعني مکه و مدينه در زمان بني اميه و بني‌عباس تبديل به مرکز فساد شود. دقيقا همان گسترش کفر فرهنگي که منجر به قيام سيد الشهدا شد و فسادي که در حاکمان و خواص چون معاويه، يزيد، خالد بن وليد، محمد بن اشعث و هم‌چنين در آحاد جامعة اسلامي مي‌بينيم، در توضيحات زمان قيام امام مهدي‌(عج) ديده مي‌شود. در روايتي از اميرالمؤمنينه زواياي مختلف گسترش کفر در بع