شامیان اشک عزیزان خدا را دیدند جای همدردی بر آل علی خندیدند عوض رخت سیه جامۀ نو پوشیدند همه در پای سر خون خدا رقصیدند کینۀ کهنۀ خود را به علی نو کردند سر هر کوچه بنی‌فاطمه را هو کردند سر مصباحِ خدا راهبر قافله بود خنده وعشرت و شادی وکف و هلهله بود سنگ بر فرقِ سر و برکف پا آبله بود سر اصغر روی نی، روبروی حرمله بود کودکان با نَفَسِ سوخته فریاد زدند ناله بر زخمِ تن سیدِ سجاد زدند شام در چشم بنی‌فاطمه شام آمده بود سنگ‌ها بر سرشان از لب بام آمده بود دختر فاطمه در محضر عام آمده بود همره دختر زهرا سه امام آمده بود ناله‌ها بود که از سینه رها می‌کردند هر سه بر زینب مظلومه دعا می‌کردند شام ما را به سوی بزم شراب آوردند بهر دلجویی اطفال طناب آوردند ساغر مِی عوض ظرف گلاب آوردند ستم و محنت و اندوه و عذاب آوردند زجر‌ها در ملأ‌ عام به ما می‌دادند دسته‌دسته همه دشنام به ما می‌دادند پسر هند شرر بر جگرت زد دیدی زخم‌ها بر روی زخم دگرت زد دیدی خنده بر سوز دل و چشم ترت زد دیدی خیزران بر لب خشک پدرت زد دیدی تو که از خاک درت خلق، عزیزی ببرند خواهرت را ز چه باید به کنیزی ببرند