❇️ریا کاری 👈عبدالاعلی سلمی ریا کار بود. و روزی گفت: مردم پندارند که من ریا کارم و حال آن که من دیروز روزه داشتم و امروز نیز روزه دارم و هیچکس را نگفتم.(1675) 👈چهار نام 👈یکی از شاگردان پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) آن حضرت را ملاقات کرده و پرسید: در روز قیامت، راه نجات در چیست؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: نجات برای کسانی است که خدا را فریب ندهند و در نتیجه خداوند آنها را فریب دهد، زیرا کسی که خدا را فریب دهد، خداوند او را فریب خواهد داد،(1676) به این که ایمان را از او سلب می کند. در این صورت اگر او بفهمد در حقیقت خود را فریب داده است. شخصی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) پرسید: چگونه بنده، خدا را فریب می دهد؟! پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: این گونه که آن چه را خدا به او فرمان داده، برای غیر خدا انجام می دهد. بپرهیزید از ریا کاری، زیرا ریا، شرک به خدا است و آدم ریا کار، در روز قیامت به چهار نام خوانده می شود: 1 ای کافر 2 ای فاجر [گنهکار] 3 ای غادر [نیرنگباز] 4 ای خاسر [زیانکار] عمل تو پوچ شد و پاداش تو نابود گردید و امروز برای تو بهره ای نیست. پاداش خود را از کسی که برایش عمل کردی، تقاضا کن.(1677) فریب دادن بشر به خدا و به عکس درست شبیه داستان معروفی است که از بعضی از بزرگان نقل شده است که به جمعی از بازرگانان گفت: بترسید که مسافران غریب، بر سر شما کلاه بگذارند. کسی گفت: اتفاقاً آنها افراد بی خبر و ساده دل هستند، بلکه ما می توانیم بر سر آنها کلاه بگذاریم. مرد بزرگ گفت: منظور من هم همان است، شما سرمایه ناچیزی از این راه فراهم می سازید و سرمایه بزرگ ایمان را از دست می دهید. بنابراین کلاه بر سر شما می رود.(1678) ❇️قضای سی سال نماز شخصی اهل مسجد و نماز بود، نماز جماعتش ترک نمی شد، به قدری مقید بود که زودتر از دیگران به مسجد می آمد و در صف اول جماعت قرار می گرفت و آخرین نفری بود که از مسجد بیرون می رفت. روشن است که چنین انسانی، باید فردی خداترس و متدین و متعهد باشد. یکی از روزها اموری باعث شد که اندکی دیر به مسجد رسید. دید در صف اول جماعت جا نیست. مجبور شد در صف آخر قرار گیرد، پیش خود خجالت می کشید و آثار شرمندگی از چهره اش پدیدار شد. با خود می گفت چرا در صف آخر قرار گرفتم و... . ناگهان به خود آمد که این چه فکر باطلی است که بر من چیره شده است؟ اگر خلوص باشد که روح عبادت است، صف اول و آخر ندارد. به خود گفت: عجب! معلوم می شود سی سال نماز تو آلوده به ریا بوده، وگرنه نمی بایست صف آخر، شائبه ای در دل تو ایجاد کند. این فکر، نوری در قلبش به وجود آورد که باید چاره جویی کرد و تا دیر نشده، غول ریا را از کشور تن بیرون نموده، به سوی خدا پناه برد و از شر شیطان به پناه الهی رفت. با صبر و حوصله، توبه حقیقی کرد و خود را اصلاح نمود و تصمیم گرفت که تمام نمازهای سی ساله اش را قضا کند. زیرا دریافت که در صف اول بوده و در آنها شائبه ریا وجود داشته است. آری! از خواب غفلت بیدار گشت و با همتی قوی روح و روان خود را با آب توبه حقیقی شستشو داد و نمازهای سی ساله اش را قضا نمود.(1679)