از قبل ديده بودي و او را مي شناختي؟ گفت: نه. گفتم: پس بر تو اين ديدار سود داشت و به آرزويت رسيدي. گفت: براي ديگران نيز چنين بود.[19] يك بار براي امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ نوشتند كه آيا جايز است كساني را كه تا امام موسي كاظم ـ عليه السلام ـ را قبول دارند دوست داشته باشيم و يا آنكه بايد از آنها تبري بجوييم؟ امام ـ عليه السلام ـ در پاسخ نوشتند: از آنها تبري جوييد، آنها را دوست نداشته باشيد، بيمار شدند به عيادتشان نرويد و در تشييع جنازه آنها شركت نكنيد و بر آنها نماز نخوانيد. و اين موارد فرق نمي كند كه كسي انكار امامي از امامان را نمايد و يا كسي كه داراي مقام امامت نيست جزء امامان بداند و يا قائل به سه خدا و تثليث باشد. و بدانيد كه منكر امامان آخرين همانند منكر امامان اولين است و كسي كه به امامان مي افزايد مثل كسي است كه از امامان كم مي كند.[20] حجاج بن سفيان عبدي مي گويد: پسرم در شهر بصره بيمار بود براي امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ نامه نوشتم و از آن گرامي تقاضاي دعا براي فرزندم نمودم، امام ـ عليه السلام ـ در پاسخ مرقوم فرمود: اگر فرزندت مؤمن باشد خداوند او را مورد رحمت خويش قرار دهد. از بصره برايم خبر آمد كه در همان روز كه امام ـ عليه السلام ـ پاسخ مرا دادند فوت كرده است و البته پسرم به خاطر اختلافي كه در شيعه رخ داده بود شك در امامت داشت.[21] عيسي بن صبيح مي گويد: يك بار در حبس بودم كه امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ بر ما وارد شد. من به مقام ايشان آشنا بودم. آن بزرگوار به من فرمود: تو سنت شصت و پنج سال است و حتي ماه و روز آن را نيز فرمود. من همراهم كتاب دعايي بود كه تاريخ ولادتم را در آن نوشته بودند در آن كه نگاه كردم ديدم دقيقاً همانطور است كه امام ـ عليه السلام ـ فرمودند. امام فرمود: آيا خداوند به تو فرزندي عنايت كرده است؟ عرض كردم خير، فرمود: پروردگارا به او فرزندي عنايت كن كه بازوي او باشد و چه خوب بازويي است فرزند. سپس عرض كردم آيا شما فرزند داريد؟ فرمود: آري والله بزودي براي من پسري خواهد بود كه دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد ولي هم اكنون فرزندي ندارم.[22] محمد بن أقرع مي گويد: براي امام عسكري ـ عليه السلام ـ نوشتم كه آيا امام هم مثل ساير مردم محتلم مي شود و پيش خودم مي گفتم كه احتلام شيطنت است و خداوند اوليائش را از آن منزه نموده است. پاسخ نوشته ام آمد كه: امامان ـ عليه السلام ـ حالشان در خواب مثل حالشان در بيداري است و خواب چيزي را براي آنها تغيير نمي دهد خداوند تبارك و تعالي همانطور كه تو حديث نفس كردي ايشان را گرفتار نفوذ شيطان نمي كند.[23] حسن بن طريف گفت: براي امام ـ عليه السلام ـ نامه نوشتم كه معناي بيان رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ كه درباره اميرالمؤمنين ـ عليه السلام ـ فرموده چيست؟ مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِيُّ مَوْلاهُ هر كس من مولي و سرپرست اويم علي ـ عليه السلام ـ نيز مولي و سرپرست اوست. امام ـ عليه السلام ـ فرمود: پيامبر با اين گفتار خواسته است او را در هنگام تفرقه و نفاق به عنوان رهبر و راهنماي حزب الله قرار دهد.[24] محمد بن ربيع شيباني مي گويد: در شهر اهواز با مرد مشركي كه قائل به ثنويت بود مناظره كردم و بعد سفري به سر من رأي رفتم در حالي كه مقداري از حرفهاي آميخته به شك مشرك بر قلبم اثر گذاشته بود. بر درب خانه احمد بن خضيب نشسته بودم كه ناگهان وجود نازنين امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ را مشاهده كردم كه از خانه خارج شد و نگاهي به من كرد و بدون آنكه من آغاز به سخن كنم با انگشت سبابه به من اشاره كرد و فرمود:) أحَدْ أحَدْ فَوَحَّد (يكي است يكي است پس او را يكي بدان. من از شدت احساسات و هيجان بيهوش شده و افتادم.[25] ابي سهيل بلخي مي گويد: شخصي براي امام عسكري ـ عليه السلام ـ نوشت كه پدر و مادر من دعا را كنيد، مادرش منحرف وپدرش مؤمن بود امام نوشتند خداوند پدرت را بيامرزد! ديگري از حضرت خواست در حق پدر و مادرش دعا كند، مادرش مؤمنه بود و پدرش منحرف بود. امام نوشتند خداوند مادرت را بيامرزد![26] ابي هشام مي گويد: بعضي از دوستان امام حسن عسكري ـ عليه السلام ـ براي حضرت نوشتند تا دعايي به آنها بياموزد. آن گرامي نوشتند كه اينگونه دعا كنيد: يا اَسْمَعَ السّامِعينَ، وَيا أبْصَرَ المُبْصِرينَ، يا عِزَّ النّاظرينَ، وَيا أسْرَعَ الحْاسِبينَ وَ يا اَرْحَمَ الرّحمِينَ، و يا اَحْكَمَ الحْاكِمينَ، صَلِّ علي محُمد و آل محمد، وَ اَوْسِعْ ليِ فيِ رِزْقِي، وَ مَدَّليِ فيِ عُمْرِي، وَ امنُنْ عَليَّ بِرَحمْتِكَ وَ اجْعَلْنيِ ممَِّنْ تَنْصُرُ بِه لِدينِكَ وَ لاتَسْتَبْدِلْ بيِ غَيْري. اي شنوا ترين شنوندگان، و اي بينا ترين بينندگان، اي عزت ناظرين، اي سريعترين حسابرس بندگان، اي رحيم ترين رحم كنندگان، اي محكمترين حاكمان، درود بر محمد و آلش بفرست و روزيم را توسعه ده، عمرم را طولاني كن و بر من منت بگذار و رحمتت را شام