📜 فیش مناجات با امام زمان عجل الله فرجه الشریف 🔺روضه حضرت زهرا سلام الله علیها بسم الله الرحمن الرحیم يَا أَيُّهَا الْعَزِيز، مَسَّنَا وَ أَهْلَنَا الضُّر، وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاه، فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْل، وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا، إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِين (۱) به سوی ما بنما دلبرا نظر، گاهی به غمزه ای دل دیوانه را ببر، گاهی عنایتی، نظری، گوشه چشمی ای آقا به این گدای نشسته به پشت در، گاهی 🔺آقای من، یوسف فاطمه... نگویمت که همیشه حزین هجرانم ولی صدا زدمت با دو چشم تر، گاهی 🔺اگه گدای دَرِ این خونه هستی و میخوای آقا دَر رو به روت باز کنه، به نام مادرش صداش بزن: 🌀یابن الزهرا، یابن الزهرا... نگویمت که مقیمم همیشه در کویت نهاده ام به درِ خانه ی تو سر، گاهی فدای سوز قنوت نماز نافله ات چه می شود که ببینم تو را سحرگاهی؟ 🔺مرحوم فشندی تهرانی، میگه رفتم مسجد مقدس جمکران، بعد اینکه اعمال رو انجام دادم و نمازمو خوندم، از مسجد اومدم بیرون از دور دیدم یه سیدی داره میاد به سمت مسجد. با خودم گفتم این بنده خدا توی این هوای گرم، تازه از راه رسیده و حتماً تشنه ست. جرعه آبی بهش میدم، میگم برا فرج مهدی زهرا دعا کنه. میگه وقتی به این سید نزدیک شدم، آب رو بهش دادم، گفتم آقاسید بفرما، نوش جانت، برا فرج امام زمان دعا کن. دیدم بعد از اینکه آب رو میل کرد، فرمود: اگه شیعیان به اندازه آب خوردنی، فرج ما رو می خواستن، دعا می کردن و فرج ما می رسید... میگه تا به خودم اومدم دیدم کسی دور و برم نیست، فهمیدم ایشون امام زمان بودن (۳) برا ما هم شاید اینطور شده باشه، چه بسا توی همین روضه ها و جمکران رفتن ها و زیارت ها... آقا رو دیدیم و نشناختیم. خودم می دونم گیرم کجاست... بَدم... 🔺آره آقاجان...خودم دارم اعتراف می کنم بَدم اگر چه ولی، بهر مادرت زهرا کشیده ام به خدا ناله از جگر، گاهی (۴) 🔺منو ببخش آقا، درسته اونجوری که میخواستی هنوز نشدم، درسته گاهی اوقات با لغزش و گناهام شما رو ناراحت می کنم ولی امید دارم ایشالا یه روز، اونی بشم که شما میخوای... یه اعتراف دیگه هم می خوام انجام بدم اونم اینه که هر موقع اسم مادرت میاد، دلم می شکنه و صدای آه و نالم بلند میشه. کدوم مادر؟ همون مادری که امام صادق می فرماد: حال و روز مادر ما روزای آخری اینجوری بود... لَزِمَتِ الفِراش و نَحَلَ جسمها و ذابَ لَحْمُها و صارَت کَالْخیال (۵) می دونی یعنی چی... یعنی کاری با مادر سادات کردن که دیگه زمین گیر شد، و نمی تونست راه بره. وقتی می خواست بلند بشه از دیوار کمک می گرفت... اما یه روز برا دلخوشی اميرالمؤمنين و بچه هاش بلند شد تا کارای خونه رو انجام بده. به اسماء گفت آب گرم کن میخوام بچه هامو استحمام کنم. یکی یکی بچه ها رو تر و خشک کرو موهاشونو شونه زد براشون غذا و نون درست کرد بچه ها خوشحال شدن که خب الحمدلله حال مادر بهتر شده اما بمیرم برا اون لحظه ای که گفت اسماء لحظاتی استراحت می کنم منو صدا بزن اگه جواب ندادم علیمو صدا بزن. اسماء میگه بعد لحظاتی بی بی رو صدا زدم اما جوابی نشنیدم. اومدم بالای سرش نگاه کردم دیدم دختر رسول الله جان در بدن نداره یهو حسنین وارد منزل شدن ایشالا چشمت روز بد نبینه ایشالا نری خونه ببینی روی مادرت یه پارچه سفید انداختن. تا چشم این آقازاده به بی بی افتاد خودشون انداختن رو بدن مادر. شروع کردن گریه کردن امام حسن هی بدن مادر رو حرکت میداد و می گفت: يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي مادر قبل از روح از بدنم جدا بشه باهام حرف بزن دیدن امام حسین اومد پائین پای مادر. پاها رو بوسید. با یه سوزی گفت: يَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُكِ الْحُسَيْن كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَتَصَدَّعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ (۶) مادر جان من حسینتم قبل از اینکه قلبم از حرکت وایسته و بمیرم باهام حرف بزن... نمی دونم اینجا به ابی عبدالله بیشتر سخت گذشت یا کربلا اون موقعی که دیدن خودشو سریع رسوند بالای بدن جوانش هی صدا می زد ولدی علی... علی جان پاشو با من حرف بزن پاشو یه باز دیگه بگو بابا پاشو ببین دشمن داره به گریه های بابای پیرت می خنده. هر کاری کرد آروم نشد یهو دیدن وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ... صورت گذاشت روی صوت غرق به خون علیش عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء (۷) 🌀ناله بزن یاحسین... 📚منابع: (۱) آیه ۸۸ سوره مبارکه یوسف (۲) بحارالأنوار | ج۵۳ | ص۱۷۵ (۳) شیفتگان حضرت مهدی | احمدقاضی زاهدی (۴) شاعر ناشناس (۵) موسوعة الکبری عن فاطمة الزهرا | ج۱۰ | ص۳۰ (۶) بحارالأنوار | ج۴۳ | ص۱۸۶ (۷) لهوف سیدبن طاوس | ص۱۱۳ ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ✒️ به کوشش| حجت الاسلام مجتبی حاجی پور سلام الله علیها 🔶 جهت دریافت بیش ۱۰۰۰ محتوای تبلیغی به کانال زیر مراجعه فرمایید👇👇 🆔 @fatemi222