مدیر جوان می‌خواست مدرسه‌ی غیرانتفاعی خود را بر پا کند و از اخوی دعوت کرده بود که افتخاری آن جا باشد. کارهای معماری ساخت‌مان مدرسه‌اش را هم به پدر سپرده بود؛ و من هم به روال معمول دست‌یار پدر و کارگر ارزان بودم. و شاید اول بار بود که از این که وردست پدر کار می‌کنم دلم گرم نبود...