زنگ زده بود و استخاره میخواست و مصحف همراه نیاورده بودم. از آن جوان پرسیدم. گفت: هماین سربالایی را برو تا به داخل روستا برسی. آن جا زنگ یک خانه را بزن و نشانی فلانی را بگیر که کلیددار حسینیه است. قدری امیدوار شدم. پیش از این فکر میکردم که چیزی بیش از جمعخانه نداشته باشند...