🔹 نیم دانگ پیونگ یانگ؛ نیم واحد درس 🔹رضا امیر خانی نویسندۀ خوش‌قلم و پرآوازۀ کشور کتابی دارد به نام «نیم دانگ پیونگ یانگ». نویسنده در این کتاب که سفرنامۀ او به کرۀ شمالی است اطلاعات جالبی را دربارۀ این کشور بیان می‌کند. مثلا این که شب‌های کرۀ شمالی تاریک است و در خیابان‌های پیونگ یانگ چراغ‌های کمی دیده می‌شود. او شبی وارد زیرگذر یک خیابان چهل متری می‌شود که فقط چهار لامپ کم نور در آن روشن است به گونه‌ای که آن طرف زیرگذر دیده نمی‌شود. در زیرگذر افرادی را می‌بیند که زیر آن چراغ‌ها نشسته‌اند. از دیدن آن آدم‌ها تعجب می‌کند. معتاد هستند؟ بی‌کاره؟ یا خیابان‌خواب؟ نزدیک می‌شود، دانش‌آموزانی را می‌یابد که دسته دسته زیر لامپ‌ها نشسته‌اند و کتاب‌های درسی مطالعه می‌کنند! 🔹کرۀ شمالی به شدت تحریم است و از همین رو مسئولان آن تلاش می‌کنند با مدیریت مصرف انرژی هزینه‌ها را تا حد امکان کاهش دهند و در نتیجه کشور را سرپا نگه دارند. به نقل امیرخانی در پیونگ یانگ اتومبیل شخصی خیلی کم دیده می‌شود و هر چه هست اتوبوس‌های شهری است و خودروهای اداری. در عوض بیش از حد تصور دوچرخه و رکاب‌زن وجود دارد. 🔹حالا از کرۀ شمالی به ایران برمی‌گردیم. چه می‌بینیم؟ سرمایه‌های ملی که در حال سوختن هستند! هفته گذشته برای شرکت در یک کلاس به دانشگاهی رفتم. چون فصل سرما رسیده بود سیستم گرمایشی را روشن کرده بودند، اما از قضا آن روز هوا گرم بود. استاد وارد کلاس شد و به خاطر گرمای کلاس، در را باز گذاشت. در ادامه، هوای کلاس چنان آزار دهنده شد که دانش‌پژوهان مجبور شدند پنجره‌ها را باز کنند. به استاد که هیات علمی دانشگاه بود گفتم: امکانش هست سیستم گرمایشی را خاموش کنیم؟ استاد گفت: سیستم گرمایشی دانشگاه سراسری است؛ یا باید همه اتاق‌ها روشن باشد و یا همه خاموش! به سقف نگاه کردم و گفتم: به نظر می‌رسد کنترلی باشند؟ استاد که دل پری از این سیستم گرمایش و سرمایشی دانشگاه داشت گفت: این سیستم‌ها را با این که با هزینه گزاف از آلمان خریده‌اند، متاسفانه کنترل ندارند! تازه اگر خراب شوند کسی نمی‌تواند آنها را تعمیر کند. استاد ادامه داد: تابستان هم همین آش است و همین کاسه. گاهی چنان سرد می‌شود که مجبور می‌شویم در اتاق محل‌کار به خودمان پتو بپیچیم و یا پنجره‌ها را باز کنیم! چون سرما و گرمای هر اتاقی را جدا گانه نمی‌توان تنظیم کرد. 🔹این یک نمونه است و قطعا نمونه‌های بی‌شماری برای آن می‌توان یافت. دردمندانه باید اذعان کرد که کشور ما در مصرف انرژی مانند فرد تصادف کرده‌ای است که هر جای آن دست می‌گذاریم جراحت دارد. اثبات یک مدعا نیاز به دلیل دارد؛ اما این امر چنان بدیهی است که بیان آمار چیزی به روشنی آن اضافه نمی‌کند. دیدن هزاران چراغ روشن در مکان‌های عمومی اعم از خیابان‌ها، کوچه‌ها، بوستان‌ها بدون دلیل و توجیه علمی، لوله‌های شکستۀ آب، آبیاری فله‌ای چمن‌ها و سرازیر شدن آب به خیابان، خرابی شیرهای آب و ... به امر عادی تبدیل شده است. به این لیست اضافه کنید خودروهای بی‌کیفیتی که مثل غول سیری ناپذیر روزانه صد میلیون لیتر را سر می‌کشند و دود تولید می‌کنند. 🔹مصارف خانگی نیز وضعیت بهتری ندارند. البته چون نمود بیرونی ندارند کمتر به چشم می‌آیند و کمتر از کمتر دربارۀ آنها نوشته و چاره‌اندیشی می‌شود. این‌که در فضای مجازی می‌بینیم پول برق یک نفر میلیون‌ها تومان است از نوع همین زخم‌هایی است که گاهی رو باز می‌کنند. با این اوصاف دو راه پیش روی قرار دارد: نخست آنکه از سویی اسب‌ها را زین کرد و سه شیفت برای کسب درآمدهای ملی تاخت و از سویی دیگر بی‌مهابا انژری مصرف کرد. راه دوم نیز این است که برای مدیریت سرمایه‌هایی که در حال سوختن هستند آستین بالا زد. راه اول شاید در کوتاه مدت جواب دهد؛ اما اگر ادامه یابد این اسب بالاخره روزی از نفس خواهد افتاد. چرا که سرمایه‌ها نامحدود است و در نهایت زمانی ته می‌کشند. با وجود این راهی جز راه دوم باقی نمی‌ماند. راهی که طی آن اولا ضروری است و ثانیا راحت‌تر به دست می‌آید. حال سوال پیش می‌آید از کجا باید شروع کرد؟ کوتاه: هر کس از خودش و هر جایی که هست. @fekreshanbe