🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘🌼☘
🌼☘🌼☘
『زیبایی از دست رفته』
#𝐏𝐚𝐫𝐭19
#پارت_19
توی اتاق بودم که رسول با تقه ای وارد شد
_آقا همه ی کارا آماده اس فقط کافیه شما برید برای بازجویی،منم کارای پشت صحنه شو انجام میدم...
_باشه رسول،الان میام
از روی صندلی بلند شدم و به سمت اتاق بازجویی رفتم.همه چیز حاضر بود برای بازجویی دوست قدیمی؛به اندیشه ی خودم خندیدم.
در رو باز کردم با دیدن منوچهر و اون پوزخند مسخره ای که همیشه روی لبهاش بود رو به رو شدم!
_علیک السلام آقا محمد...جواب سلام واجبه ها!
_اره واجبه...اما نه برای...تو! هه حداقل سلام کن 70 تا صواب ببر تا اون دنیا شرمنده ی خدا نشی!
بریم سر اصل مطلب منوچهر خان؛تمام داستانت رو بدون کم و کاستی از وقتی که از این اداره رفتی بیرون چیکار کردی و چه اطلاعاتی رو به چه کسی دادی؟!! میدونی که عاقبت همکاری نکردن با ما چیه!
_خب بزار بگم.از اینجا که رفتم بیرون ناهار خوردم و یه چرتی زدم و وقتی بیدار شدم دیدم ای دل غافل شب شده و گرفتم باز خوابیدم.
بعد از این حرفش خودش با صدای بلند خندید...
_آقا محمد هیچ عکس العملی نشون ندید...میخواد عصبانیتون کنه!
رسول راست میگه نباید عکس العملی نشون بدم...نمیتونستم جوابشو بدم فقط رو به دوربین بهش فهموندم که صداشو شنیدم...
_باشه محمد خان فهمیدم خیلی صبوری!
_صبوری؟؟من اصن خودمو در حد تو نمیبینم که بخوام باهات کلنجار برم! یا اطلاعات رو میدی یا...
_هه یا چی؟ شما که هیچی از من ندارید
_یا خودمون اطلاعات رو در میاریم،خودت که میدونی که میتونیم. اونموقع هست که دیگه جرمت از سنگینم میگذره.
رنگش پرید!میدونم که میترسه...این منوچهری ک من میشناسم آدم حرفه نه عمل!
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد
..................................................................
امیدوارم لذت ببرید☺️
نویسنده:ارباب قلم✍🏻💜
@roomanzibaee