هدایت شده از 
📝 گزارش سلسله نشست های 🔹 🗓۱۴ آذر ۱۳۹۷ 🔸 🔷 ابتدا یکی از برادران دو سؤال در مورد تحصیل فلسفه پرسید 1⃣ «فلسفه که داریم می خوانیم سوال من نیست، بومی من نیست؛ هر چه جدی تر می خوانیم بیشتر از خودش دور می شویم؛ مثل ریاضی خواندن است. خودم توجه می کنم به این که باید اینطوری بشود، درگیر اصطلاحات نشوم، برای باز شدن نگاه و پیدا کردن ادبیات خوب است ولی این که وارد فضایش بشوم سخت است. خود حضرتعالی هم بیشتر بار را می دهید که مطلب را فهم بکنیم.» 2⃣ «این فلسفه ای که دارم می خوانم، [می خواهد چه کند؟] ما در دانشگاه که می خواستیم کاری برای انقلاب بکنیم گفتند در حوزه بروید عمیق تر این کار را می کنید. نسبت این درس هایی که می خوانیم با آن رسالت انقلابی مان برایم معلوم نمی شود، هم اصول و هم فقه و هم حکمت و عرفان! این که الان می خوانم بعدا کجاها است که به درد من می خورد؟ از منظر تعبدی پی می گیریم که همه می گویند لازم است. برای خودمان واقعا روشن نیست که نسبت ها چطوری است.» ☑️ در پاسخ به این سؤالات استاد فرمودند: 🔘 پاسخ به سؤال اول 🔹 حداقل در باب دانش فلسفه و تعلیم حکمت می شود این ملاحظه را داشت، که چرا حکمت اینطور است که روی عطش های من نیست؟ این را می شود مطالبه کرد و مطالبه ی درستی است و مقوله ی تعلیم حکمت باید به این مسئله بپردازد و این مشکل را حل بکند. الان حکمت هم تقریبا شبیه نحو دارد تدریس می شود شروع می کنند می گویند یک مشت قواعد است این ها را یاد بگیر این ها در ذهنت جمع بشود تو یک آدم متفاوتی می شوی یک طور دیگری عواطفت شکل می گیرد و ... بعد از مدت ها تحصیل معلوم خواهد شد که وقت هایی که گذاشتی سودمند بوده است! راستش من با شما همراه هستم که تعلیم حکمت کاش بهتر از این بود، به این معنا که اگر دستگاه آموزشی ما چالاک تر از این بود می آمد از مسئله های ما شروع می کرد، بعد تا ساحت ناب اندیشه های بی ملاحظه ی فلسفی می برد. الان این بحث های فلسفی بدون هیچ پیه و چربی اضافی است. این مسیر مسیر بی نتیجه ای نیست. واقعا نتیجه می دهد. می شود انسان از این مسیر استفاده بکند و به یک طراز معرفتی متفاوتی برسد، بعد احساس می کند که ناخود آگاه دارد از یک زاویه دیگری به مسائل نگاه می کند. لذا باید گفت انگار چاره ای نداریم، و باید این مسیر را در پیش بگریم. ولی اگر مجالی داشتیم برای بعد از خودمان این روند تحصیلی را یک مقداری ویرایش بکنیم و مسیر متفاوتی پدید بیاوریم [خیلی خوب می شود] 🔘 پاسخ به سؤال دوم در بحث خدمت به انقلاب و نسبت به انقلاب اینطوری می شود، در نسبت گرفتن با عطش های انقلاب اسلامی یعنی مسئله های انقلاب، واقع قضیه این است که ما خیلی یک خطی ارتباط نمی گیریم، یعنی مثلا با ادبیات عرب برویم با انقلاب ارتباط بگیریم، ادبیات عرب و منطق و فلسفه و اصول و فقه سر جمع یک شخصیت علمی از من درست می کند من می توانم با انقلاب ارتباط بگیریم. البته اگر حکمت نباشد من آنجا یک آدم ضعیفی هستم. لذا نمی شود یک ارتباط مستقیم تناظری نشان داد. شبیه به این را می شود نشان داد، که موقعی که نگاه تو عوض شده حادثه های اینطوری که پیش می آید دیگر نگاه تو عوض شده و تصویرت و نظام حساسیت هایت تغییر می کند و لذا راه حل های متفاوتی ارائه می کنید. مثلا شما به خاطر این که حکمت می خوانید، درباره ی انسان تلقی متفاوتی پیدا می کنید، درباره ی انسان کامل تلقی متفاوتی پیدا می کنید، درباره نبوت و امامت و غیبت و ظهور و انتظار و ... تلقی متفاوتی پیدا می کنید. می بینید که خیلی راهبردی شد. چون مهم ترین مسئله ی ما انتظار است. بشر مسئله ای مهم تر از غیبت امام زمان ندارد. فلذا رفتاری مهم تر از انتظار ندارد. ما باید در انقلاب اسلامی ظهور را هدف گرفته باشیم و حق نداریم به چیز دیگری فکر بکنیم، به خاطر این که اشتباه است حق نداریم؛ ما هایی که دوست داریم ظهور را هدف بگیریم آن حقیقت و محتوا و معنایی که از ظهور پیدا می کنیم در سرنوشت این آسیب شناسی ها و راهیابی ها دخالت ندارد؟ در تمام این ها تاثیر دارد. این هم آن خط تأثیر مستقیم. اصل قضیه این است که ما با یک ذخیره ای از دانایی می رویم پشت مسئله های انقلاب قرار می گیریم این ذخیره باید خوب انتخاب بشود. 📌 @fvtt_ir