💠 💠 ☑️ بریده هایی از کلاس 💢بخش 5️⃣1️⃣ 🌐 علی وجهٍ کلی (3) ❇️ توضیح قید علی وجهٍ کلی و اینکه در فلسفه از جزئیات بحث نمی شود (در دو یادداشت گذاشته بحث شده است) ❇️ دلیل شرافت برهان کلی بر جزئی 🔺جناب ارسطو در تعلیم هفت دلیل آورد که کلی برتر از جزئی است، بوعلی 7 دلیل را در برهان شفا (از ص 239) می آورد و در پایان (ص 242) می گوید فقط باید توجه کرد اینها که ایشان گفته است بعضی را فقط برای باب برهان نگفته است، یعنی این هفت دلیل همه آن جدی نیست بعد دو دلیل را می پسندد و خودش آورده است و الذی یجب ان یسقی الیه من جمله هذه الحجج 🔺برهان 1: علم به کلی علم به جزئی است بالقوه ولی علم به جزئی هیچ گاه به عنوان جزئی لازمه آن کلیت هیچ چیز نیست [برهان 1:] هو أن العلم بالكلي علم بالقوة بالجزئي، و مبدأ للبرهان على الجزئي. و أما العلم بالجزئي فليس فيه البتة علم بالكلي. فإن من علم أن كل مثلث فزواياه كذا، فما أسهل أن يعرف أن متساوي الساقين كذلك. و من علم أن متساوي الساقين كذلك فلا يعلم من ذلك وحده البتة أن كل مثلث كذلك. و مثل هذا ما قيل إن البحث باللم يحوج إلى العلم الكلي. 🔺[برهان 2:] و أيضا فإن الكلي معقول، و العلم الحقيقي للعقل. و أما الجزئي فمحسوس و المحسوس من جهة ما هو محسوس لا علم به [علم حقیقی هم حاصل نمی شود.] و لا برهان عليه [یعنی نتیجه برهان قرار نمی گیرد].» برهان شفاء ص 242 🌐 یقین غیر علی الاطلاق در براهین جزئی! 🔺یکی از بدیهیات ست که گفتیم بدیهی هستند، متواترات است، مگر متواترات قضیه شخصیه نیستند؟ پس چرا می گوییم یقینی هستند؟ همه رفتند مکه را دیدند و من می گویم بله شهری به نام ملکه وجود دارد گفتند و ما هم بر حسب تواتر رسیدیم که بله این شهر به خصوصه وجود دارد این یک قضیه شخصیه است. 🔺همچنین محسوسات به حس نیز شخصی هستند. 🔺باید بین یقین علی الاطلاق و یقین غیر علی الاطلاق فرق قائل شد. یقین علی الاطلاق شش شرط دارد ولی یقین غیر اطلاق احتیاج بر برخی از این شرایط ندارد. در یقین علی الاطلاق یعنی می خواهند بگویند من علم دارم این هست و الا و لابد چنین است و اصلا هم تغییر ناپذیر است. مثلا من وقتی می گویم خدا موجود است در هیچ فرضی و در هیچ وقتی نمی شود این را حذف کرد، ولی این می شود یقین علی الاطلاق که به تعبیری ان گونه است که اصلا هیچ گاه زوال پذیر نیست، اصلا قابلیت زوال ندارد ولی یقین علی غیر الاطلاق می خورد به قضایا شخصیه و قضایای وجودیه یعنی اینکه من ببنیم هست بالفعل الان این گونه هست قضایای وجودیه که حتی ضرورت آن به همین موقعی است که الان این حال را دارد. زید جالس است و یقین هم دارم که جالس است و دارم مشاهده می کنم؛ اما اگر منظور شما این است که ضرروت دارد به گونه ای که حتی قابل برداشتن به هیچ نحو در هیچ موطن و در هیچ وقتی نیست نه چنین چیزی نیست زید جالس قابل تغییر است. این بحث را فارابی در منطقیات ص352 350 و ص 268 آورده است؛ جناب فارابی می خواهد بگوید اگر یقین می خواهید حتی شخصیه هم یقین دارد اما یقین علی غیر اطلاق. 🔺فارابی شروطی برای یقین علی الاطلاق ذکر می کند: 1. اعتقاد به گزاره 2. صادق 3. اعتقاد به صدق شرط 4. خلاف این اعتقاد من در خارج محال است. 5. لحظه ای نمی شود پیدا کرد که این گزاره ثابت نباشد. 6. ان یکون ماحصل من هذا حصل لا بالعرض بل بالذات که یقین علی غیر الاطلاق شرط پنجم و ششم را ندارد. 🔺در قضایای شخصیه هم که می گوییم برهان راه ندارد اگر از راه علت به آن قضیه برسیم دیگر شخصی نیست و حالت کلی پیدا کرده است. اگر خوب بخواهیم نگاه کنیم حکم رفته است سر کلی که این جزئی یکی از افراد آن هست این شخص یکی از افراد آن هست. مثلا عقل اول را شما می روید و از راه علت آن و از طریق قاعده الواحد می رسید این با وجود اینکه یک مصداق بیشتر ندارد، ولی چون از راه سبب رفتیم اصلا جزئی حساب نمی شود. 🔺اینجا به راحتی این بحث که بعضی ها فکر می کنند بحث واجب تعالی و عقول و مفارقات جزو جزئیات است، حل می شود؛ در حالی که با همین توضیحی که عرض شد این ها جزو کلیات هستند. درست است که واجب شخص واحد است ولی ذات واجب محل بحث است. حتی اثبات واحد بودن واجب هم بحث جزئی نیست و بحث کلی است، چون چون ذات واجب را اثبات کردیم و از ذات واجب رسیدیم به وحدت. 🔺پس برخی از اموری را که ما شخصی حساب می کنیم، شخصی نیست؛ مثال شمس و قمر قبلا گذشت. 📚 منبع: درس خارج نهایه - سال اول - 1393-1392 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac