💠 💠 💢بخش 3️⃣3️⃣ 🌐 حرکت 🔺 عده ای منکر حرکت بوده اند و آن را پدیده ای موهوم و غیر واقعی دانسته اند. منکران وجود واقعی حرکت، تحلیل و تبیین عقلی حرکت را ناممکن و بلکه مستلزم محال می دانستند. کوشش فیلسوفان دیگر آن بوده است که تحلیل قابل قبولی از حرکت به دست دهند. ارسطو با تفکیک میان ماده و صورت از یک سو و تفکیک میان امر بالقوه و امر بالفعل از سوی دیگر، کوشید حرکت را توجیه کند. 🔘 تحلیل حرکت با استفاده از قوه عقل 🔺 اشیاء از حیث قوه و فعلیت بر دو قسم اند: اشیائی که بالفعل محض و عاری از هرگونه قوه هستند، و اشیائی که از جهتی بالفعل و از جهت دیگر بالقوه اند. 🔺 منظور از فعلیت تحقق و وجود عینی کمال مفروض است و منظور از قوه، توان، زمینه و قابلیت تحقق کمال مفروض می باشد. 🔺 شیئی که از جهتی بالفعل و از جهت دیگر بالقوه است، برخی از کمالات در او موجود است، ولی برخی دیگر از کمالات در او معدوم است، اما امکان حصول آنها را دارد. 🔺 معنای بالقوه بودن یک چیز آن است که آن چیز می تواند از حالت قوه خارج شود و به فعلیت برسد. 🔺 خروج از قوه به فعلیت دو قسم است: خروج دفعی و خروج غیر دفعی (یا خروج تدریجی) که حرکت نامیده می شود. خروج دفعی یک شیء از قوه به فعل در صورتی که خروج جوهر از قوه به فعل باشد، کَون و فساد نامیده می شود (بنا بر امتناع حرکت جوهری). 🔘 تعریف حرکت 🔺 حرکت کمال اول شیء بالقوه است از آن جهت که آن شیء بالقوه است: «فالحرکة کمال اول لما هو بالقوة من جهة ما هو بالقوة». 🔺 هر شیئی از آن جهت که بالقوه است، فاقد کمال خاصی است. دیگر کمالات وقتی در یک شیء حاصل شوند، آن شیء از نظر آن کمال فعلیت می یابد و حالت بالقوه نخواهد داشت. اما خروج از یک قوه به فعلیت، یعنی حرکت با آنکه خود یک کمال و فعلیت است، همچنان دارای قوه است: اولاً با توجه به اینکه خروج از قوه به فعلیت یعنی حرکت امری اتصالی و غیر آنی است، همچنان این خروج در حال تحقق است و مراحلی از خروج هنوز به فعلیت نرسیده است. ثانیاً هر خروجی مستلزم یک مقصد و منتهاست. اگر کسی از جایی خارج می گردد، به جای جدیدی وارد می شود. از این رو، آنچه فعلیت خروج پیدا می کند و بالفعل متحرک می شود، نسبت به بودن در منتها و غایت، بالقوه است و فقط در صورتی نسبت به غایت و منتها بالفعل می شود که کمال خروج به پایان برسد و حرکت پایان یابد. حرکت همین کمال اول است که برای شیء بالقوه حاصل می شود. 🔘 مقوله حرکت 🔺 مشائیان به تبع ارسطو این تعریف را برای حرکت برگزیدند. در این تعریف حرکت به کمال تعریف شده است، اما روشن نیست این کمال از سنخ چه مقوله ای است. آنچه سبب شده در تعریف حرکت به مقوله آن اشاره نشود، ابهام در مقوله حرکت است. ابن سینا فرض هایی را درباره اینکه حرکت به چه مقوله ای تعلق دارد، مطرح کرده است و با ردّ فرض های دیگر، این فرض را پذیرفته که حرکت متعلق به مقوله انفعال است. 📚 منبع: کتاب حکمت مشاء ص 162_165 —---— 🇮🇷 مؤسسه فرهنگ و تمدن توحیدی 🔗http://eitaa.com/joinchat/1134034961Cd9295a37ac