پارت11 تو سطل زباله یه بمب بود سریع دست سعید رو گرفتم و دوییدم یکم جلوتر خودمونو انداختیم رو زمین همون لحظه سطل زباله منفجر شد معلوم بود شارلوت چه خوابی برامون دیده ای کاش میتونستیم بگیریمش همینطور که مشغول بررسی بودیم یهو ذهنم رفت سمت فرشید بهش زنگ زدم برداشت ازش پرسیدم چیشد؟ تونستی محل موسی پور رو پیدا کنی؟ فرشید:آقا همون محل قبلیشونه بعد از آن اینکه از اون خونه خارج شد یه ضرب اومد اینجا دیگه هم کلا از خونه خارج نشده _خیل خب چشم از خونه برنمیداری خیلی مواظب رفت و آمداشون باش فرشید:چشم آقا فقط آقا از داوود چخبر؟ _عه خوب شد گفتی تونستیم پیدا‌ش کنیم با رسول بردنش بیمارستان آقا هر اتفاقی افتاد به من خبر بدین _خیل خب فرشید:خدافظ به محض اینکه فرشید قطع کرد همون لحظه به رسول زنگ زدم... ادامه دارد....