🐊 پارت 31 داوود بهوش اومده بود به سمتش رفتم و بغلش کردم بعدم ازش پرسیدم:داودذ تو وقتی اونجا گروگان بودی چی دیدی؟ چی میگفتن؟ چیکار میکردن؟ چی ازت میخواستن؟ داوود مکثی کرد و گفت: داوود:ازم اطلاعات میخواستن میگفتن هر اطلاعاتی رو که داری بهمون بده بعدم که میدیدن به هیچی نمیرسیدن شکنجم میدادن دفعه آخر فقط یادمه شارلوت اسلحشو برداشت و به سمتم شلیک کرد دیگه چیزی نفهمیدم تا همین الان که اینجام محمد:ببینم چجوری گرفتنت؟ داوود‌:از در خونه که اومدم بیرون یه نفر داشت با موتور تعقیبم میکرد متوجه شدم برای همین رفتم توی یه کوچه‌ اونم اومد تو همون کوچه موتورم و گذاشتم و رفتم جلو بهش گفتم:برای چی منو تعقیب میکنی؟ بدون اینکه جوابی بده اومد سمتم باهاش درگیر شدم که یکی از پشت با یه چوب زد تو سرم. ادامه دارد...