غلام اومد جلوشون و شروع کرد به رقصیدن. پدر راشد دست کرد توی جیب جلیقه اش و چنتا سکه در آورد و اول به غلام شاباش داد بعدم به همه ی گروه. راشد دست انداخت روی شونه ام و به خودش نزدیکم کرد https://eitaa.com/ganj_sokhan