عشق و عرفان: (قسمت هفتم) تضاد عقل و عشق: آیا عشق با عقل در تضاد است ؟ در حقيقت، عشق حقيقي، ثمره و محصول عقل است و ميان عقل و عشق رابطه علت و معلول است نه تضاد. به عبارت ديگر، عشق در عرض عقل نيست كه انسان ناگزير از انتخاب يكي از آن دو باشد؛ بلكه عشق مرحله اي است از مراحل پس از عقل ورزي و در طول آن واقع مي شود. بايد با عقل انتخاب كرد و با عشق پيمود. براي توضيح بيشتر توجه به نكات ذيل راهگشاست: 1. انسان آميزه اي از عقل و عشق است، ولي عقل ابتدا و عشق انتهاست؛ به عبارتي مي توان گفت نيرويي كه قادر است انسان را به خواسته ها و اهداف خود، به خصوص در بحث وصول به حقيقت برساند، عشق است و نه عقل. وادي عقل آدمي را از وادي طبيعت جدا مي سازد و از آتش نجات مي دهد و زندگي او را مديريت مي كند، ولي اين نيروي عشق است كه زمينه و اسباب پرستش و وصول به محبوب حقيقي را فراهم مي كند. پس سالك كوي حقيقت بدون گذر از وادي عقل و حكمت، نخواهد توانست به وادي عشق و محبت وارد شود و اين دو وادي در پي هم اند. 2. عقل فقط راهنما است؛ مولا على(ع) مىفرمايند: «عقل هدايت بخش و نجات دهنده است...»، (ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، ج 6، ص 397). وقتى انسان عقل خود را به كار گيرد، راه را از چاه مىشناسد؛ سلوك سعادت را از سقوط شقاوت باز مىيابد؛ خانه جانان را از كاشانه شيطان جدا مىسازد و حتى عشق حقيقى را از عشق مجازى متمايز مىكند. 3. عقل، عشق آفرين است؛ امام على(ع) مىفرمايند: «العقل رقى الى اعلى عليين؛ عقل باعث ترقى انسان به اعلى عليين مىباشد (ميزان الحكمه، محمد محمدي ري شهري، ج 6، ص 397). انسان در پرتو عقل، راه اعلى عليين را مىجويد و لذّت تشخيص و ترسيم چنين راهى، كام تشنه را براى وصول به گوارايى آب تحريك مىكند و با تكرار تصور ضرورت پيمودن راه عشق، دل را با خود همراه مىسازد. از اين رو مىگوييم: عقل عشق آفرين است. 4. مركب وصول و معرفت قلبى عشق است نه عقل؛ عقل چون پليس، فقط راهنماى خوبى است و گرنه هرگز پاى پيمودن راه وصال را ندارد. وقتى با جرقههاى راه بخش عقل، عشق در دل زبانه كشيد، دل عاشق گامهاى نخستين راه معرفت را بر مىدارد و كم كم از وادي عقل گذر مي كند. و به وادي عشق مي رسد. البته برخي گفته اند كه در آن حالات بلند، عقل محو مىشود، ولي اين صحت ندارد و مانند آن است كه بگوييم چون به صد رسيديم نود گم مي شود! در حالي كه نود هم پيش ما است؛ چون كه صد آمد نود هم پيش ما است(مولوي) بنابراين براى رسيدن به حقايق عالم، غير از جهان مادى و عالم طبيعت، كه از راه حس و تجربه به شناخت آن نايل مىشود، دو راه وجود دارد كه در طول هم اند: يكى راه فكر و انديشه و تعقل و ديگرى راه عشق و شهود و كشف. راه فكر و انديشه، راهى است كه با فكر شروع مىشود و با استدلال و برهان، ذهن آدمى به حقايقى در قالب مفاهيم بار مىيابد. راه كشف و شهود راهى است كه با سلوك عملى آغاز مىگردد و با تقويت و تصفيه قلب، دل انسان حقايقى را بالعيان مىبيند و مشاهده مىكند. البته اين ديدن غير از ديدن با چشم سر است. ادامه دارد...