ظهر امروز، جمعه ۴ اسفند، به عنوان تنها روز تعطیل این روزهایم، در عمل به وظیفه تبیین حول انتخابات، سر بحث را با راننده اسنپ باز کردم و شبهاتش را پاسخ دادم.
پس اتمام کار در مقصد، درحالیکه لباس اسپرت بر تن داشتم، کمی بعد از غروب، وارد مسجدی شدم برای نماز.
مابین دو نماز خود را به پسر بچهای معرفی کردم که فلانی هستم، به متولیان مسجد لطفا بگو که برای طرح بحث بعد از نماز اگر مایل بودند در خدمتم.
پسر بچه به فردی گفت و او هم به امام جماعت، و گمانم امام جماعت استخاره کرد که بنا شد بعد از نماز دوم چند دقیقهای صحبت کنم.
هنوز نماز عشاء شروع نشده بود، آرام زدم به پای جوان کناریام که من لباسم مناسب نیست؛ کتهایمان موقتا تعویض. قبول کرد!
پس از نماز کاپشنم را دادم و کت پاییزهاش را گرفتم و رفتم پشت تریبون.
پس از سخنرانی گپی با دوستان مسجدی زدیم و توسط یکی از آنها که اصرار داشت در راه صحبت کنیم، پس از لغو اسنپ، همراه و همصحبت شدیم.
جوان خوب، باسواد و بسیار فعالی بود.
به منزل و موبایلم رسیدم و دیدم دهها تماس بیپاسخ داشتهام و متوجه شدم ساعت ۱۸ باید پرواز میکردم تبریز برای برنامه فردا که با بیحواسی از دست دادم!
بچههای علوم پزشکی تبریز درحالی که متحیر و نگران از عدم برگزاری مناظره فردا بودند، گفتند یک پرواز دیگر هم ساعت ۲۱:۵۵ هست که البته بلیطش تمام شده است.
قرار شد بروم فرودگاه برای تهیه بلیط پای پرواز که اگر بیش از یک ساعت تاخیر نمیداشت همان را هم از دست میدادم و ناچار میبودم از پایانه آزادی شبانه خود را با اتوبوس به تبریز برسانم.
از فرصت استفاده کردم و این چند خط یادگاری را درحالی نوشتم که در آسمان و در حالت آفلاین هستیم.
عجالتا ارسال کردم در کانال؛ زمان رؤیت مطلب، ساعت نشستن بر فرودگاه تبریز است.
@GhadiriNetwork