✍نقدی بر امکان امر دینی : ✍چندی است بیژن عبدالکریمی پیش و پس از چاپ کتاب امکان امر دینی در جهان معاصر ،در این دانشگاه و آن دانشگاه به تییین امکان امر دینی می پردازد و گویا مانند اسلاف روشنفکر خود بنا بر آن دارد که به عنوان یک ایدئولوگ در این عرصه شناخته شود . بنده کتاب را نخوانده ام اما یکی دو سخنرانی را از وی در این زمینه شنیده ام و بر پایه همان چند نکته را متذکر می شوم : ✍ایشان در مباحث خود به دنبال نفی علم دینی و به تعبیر دقیقتر علوم انسانی دینی است اما عنوان کتاب و یا سخنرانی هایشان ،به هیچ وجه وافی به مقصود نیست . زیبنده یک کار علمی، شفافیت مفاهیم کلیدی آن است . این اشکال به کار قبلی عبدالکریمی هم که تحت عنوان پایان تئولوژی به چاپ رسیده بود، وارد است که مراد از پایان یافتن الهیات در دوره معاصر چیست ؟ و غرض وی از این ایهام و ایهامها چیست ؟ ✍ عبدالکریمی مدعی آن است که امر دینی در عرض امر عرفی قرار گرفته است و از دستاوردهای آن خود را محروم نموده است. اگر مراد از امر عرفی، تجدد و مبانی آن باشد این ثنویت کاملا قابل دفاع است زیرا مبانی تجدد کاملا سکولار است . اما هیچ گاه نگرش دینی خود را از دستاوردهای دنیای مدرن نه در عرصه علمی و نه در عرصه فناوری محروم نکرده است . هیچ یک از اندیشمندان برجسته و صاحب نظر حوزوی در عرصه علوم انسانی ، اسلامی سازی را به معنای نفی علوم رایج انسانی غرب نگرفته اند بلکه تاکید بر پالایش و تکمیل آن بر اساس مباحث عقلی و دینی دارند اما وی آگاهانه این نگرشها را مغفول قرار می دهد و صرفا از برخی نظریات شاذ سخن می گوید . لذا این مقوله که ما از ظرفیتهای تمدنی عرفی یا غربی بی بهره مانده ایم ، اساسا ادعایی است بی دلیل. ✍ نقطه دال مرکزی اندیشه عبدالکریمی در راستای نفی حکومت دینی است و دفاع از سکولاریسم . پایان کار او هم مانند سایر روشنفکران چه دینی و چه لائیک از همین الان روشن است : نفی دین و دیانت در عصر حاضر . اساسا جامعه سکولار که در آن دین هیچ نقشی در نظامات اجتماعی ندارد ، جامعه ای دیندار نیست و نهایتا دین در این جامعه به محاق می رود . عبدالکریمی آگاهانه یا ناآگاهانه در این راستا حرکت می نماید گرچه خود تاکید نماید که نظریه اش نافی اعتقادات و مناسک دینی نیست بلکه صرفا جهان دینی و قدسی را نفی می کند؛ نفی جهان قدسی یعنی نفی حضور و ضرورت تحقق دین در دنیای مدرن . عبدالکریمی نهایتا به همین نظریه خواهد رسید . ✍ محمد جعفری