کریمه‌ای به نام دختر سعید احمدی: دده در زبان ما یعنی خواهر. دا یعنی مادر و دُر یعنی دختر. کُر هم یعنی پسر. درگل یعنی دخترها و کرگل یعنی پسرها. من، با پنج‌ خواهرم ده‌ها دده دارم. ما دختر عموها را هم دده می‌دانیم. خانواده برایمان گاهی به اندازه‌ی یک ایل معنا دارد. حرمت و احترام خواهران تنی با بقیه‌ی دده‌ها مو نمی‌زند. دا و دده در فرهنگ ما رنگ تقدس دارد. رنگ حرمت و رنگ احترام. آنان یک پا جواهرات مقدس‌اند. کاکا یا گگه یا برار یک جان دارد برای ده‌ها دده. همین چیزهاست که به زندگی معنا می‌دهد. زندگی ایلی این جور است. دیمی و الله‌بختکی نیست. اصول دارد. قانون نانوشته‌ای با نان و آب از گلویمان پایبن می‌رود و می‌شود شیره‌ی جانمان. ما به ریش و گیس سفید احترام می‌گذاربم حتی اگر شده باشند یک مشت پوست و استخوان و افتاده باشند روی تخت‌خواب. ما به نان و نمک اعتقاد داریم. نان کسی را بخوریم دست خیانت به دارایی او دراز نمی‌کنیم. ما روی حرف مرد حساب باز می‌کنیم؛ برای همین توی زندگی خود کم نامرد ندیده‌ایم. در خانه‌ی ما به روی مهمان باز باز است. لقمه‌های مهمان را نمی‌شماریم. منت که سرش نمی‌گذاریم هیچ منتش را هم می‌کشیم. انواع سبک زندگی را دیده‌ام. مدنیت را با همه‌ی وجودم لمس و حس کرده‌ام. تحصیلات عالی را پشت سر گذاشته‌ام. محمل‌های متنوع نام‌ها و ننگ‌های این و آن را دیده‌ام؛ اما سنت‌های عالی ایلی برایم چیز دیگری است. تحصیلات شاید سواد بیاورد؛ ولی شعور نمی‌آورد. مدنیت شاید رفاه ببخشد؛ ولی فره و بزرگی نمی‌بخشد. جامعه‌ی مدنی امروزین و تب و التهاب مدرنیته، بشر را به سوی تنهایی و بی‌کسی هل می‌دهد. خواهر در جامعه‌ی مدنی شاید آبجی باشد؛ ولی هرگز دده نیست. برادر شاید داداش باشد ولی هرگز جان‌پناه نیست. نه تنها پشتمان بلکه زیر پایمان دارد خالی می‌شود. ضوابط مکانیکی دارد جای روابط عاطفی را می‌گیرد. کرامت‌های اخلاقی دارند زیر پای حقوق و قواعد انضباطی له می‌شوند. خیلی چیزها بوی غربت و کهنگی گرفته‌اند. خوب است از خود بپرسیم ما که ولادت کریمه‌ی آل‌طاها را روز دختر نامیده‌ایم. درباره‌ی صفت کرامت و حرمت دختر چقدر می‌دانیم؟