رقص در شعله‌ی عشق تو می‌زنم حسین... برشی از یادداشت پروای پروانگی سعید احمدی: همه‎ی آنات و لحظات آغازی دارند و انجامی، ایجادی و اعدامی، بودی و نبودی؛ لیکن یگانه خاکی که الی‌الابد در زمین دم و بازدم دارد و تنها هوایی که در آسمان نفس حق می‌بخشد، نبض پیاپی دارد، حیات جاویدان می‌دهد و البته جگر شیر دارد، تربت عجیب و اعجازآمیز کرب‌و‌بلا است. این خاک نامیرا. این خون جاری. این زمان بی‌گذر. این تپش دمادم. این خیمه‌ی همیشه سرپا. این بیرق دائم‌الاهتزاز. این علم باشکوه. این چند سر و گردن از همه بالاتر. این حق همیشه حق. به خودم می‎نگرم. این هم منم. آدمی‌زاده‌ای برآمده از گل خشک. گوشت و خون و استخوانی برای فنا. نفسی برای خفگی. چشمی برای خفتن و مردن. نامی برای فراموشی. این منم؛ افتاده در گرداب مکنده و کشنده‎ی مرور زمان. عاجزانه‌ دست و پا می‎زنم. دادخواهانه‌ فریاد می‎کشم. ای کشتی نجات فراموش‌شدگان! ای جاودانگی‌بخش به فنارفته‌ها! زمان بر مدار تو می‌چرخد. زمین بر محور تو گهواره‎ی امن حیات من و ماست. مرا از زمین برکن. از زمان بیرون ببر. پایم را، قلبم را، روحم را پروای پروانگی بده و هستی مرا در هیمان حب‎الحسین جاودانگی ببخش. 🌱 @ghalamdar